1 پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
2 از خاموشیم کار رسیدست بجان فریاد که خامشی مرا خواهد کشت
1 در هجر تو خلق از سر و سامان شده اند سرگشته چو مجنون به بیابان شده اند
2 باز آ که به جمعیت دل باز رسند جمعی که چو خاک ره پریشان شده اند
1 گر در چمن از تو گفتگو خواهد رفت آب رخ گل چو آب جو خواهد رفت
2 بر بام میا چو مه که خورشید فلک از شرم تو در زمین فرو خواهد رفت
1 من پیرم اگر کشته شوم از ستمت این کشتن من باد مزید کرمت
2 زان موی سیه سفید کردم ز غمت تا سرخ بخون خود کنم در قدمت
1 هر کس که نه سر بپای دلدار نهد مشکل که دهن بر دهن یار نهد
2 چون مشربه هر که از سر خود نگذشت کی لب بلب لعل شکر باز نهد
1 ای کز گل روی تو رخم زرد بود دل از دهنت چو غنچه پر درد بود
2 بوسی دهنت نداد و صد وعده دهد کم حوصله را زبان جوانمرد بود
1 یارب تو ز چشم غیر مستورم دار وز باده عشق مست و مخمورم دار
2 بی یاد تو من گر نفسی خواهم زد یارب ز غبار آن نفس دورم دار
1 بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت وز چرخ کسالت افکند در رکت
2 چرخ از حرکت این برکت یافته است از ما حرکت باید و از حق برکت
1 اهلی همه عمر بت پرست ار چه بزیست یکبار بین که بت پرستیش ز چیست
2 بت آینه ایست مظهر صورت دوست من سجده دوست میکنم آینه چیست
1 عاشق نه که از می دل راحت دارد با خود ز سخن سر فصاحت دارد
2 چون غنچه شکفته رو زید با دل تنگ میخندد و در سینه جراحت دارد