پیش تو مرا شرم و حیا خواهد از اهلی شیرازی رباعی 181
1. پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت
خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
1. پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت
خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
1. شیر از که از آب و هوا خلدوش است
دیریست که از زمانه در گیر و کش است
1. گر کار جهان ز غصه بی تاری نیست
ما را سر و سودای جهان باری نیست
1. خنجر بکف تو کز صفا رم زده است
برقی است که کار خصم برهم زده است
1. جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست
جز حسرت وصل او بمن واصل چیست
1. گردر تر و خشک دهر گشتی همه هیچ
ور خار و گلی چو در گذشتی همه هیچ
1. عیش و طرب جهان فانی همه هیچ
وین گفت و شنید و نکته دانی همه هیچ
1. مست می وصل او اگر شیر بود
کار دلش از وی زبر و زیر بود
1. منعم همه مال و کسب زر میداند
زاهد همه اوراد سحر میداند
1. زاهد زورع بر سر هر شی نرسد
در مشرب عارفان دل وی نرسد
1. هر چند که نیشکر دلاویز بود
کی همچو قد تو فتنه انگیز بود
1. از کوشش من بمن نوایی نرسد
وز نخل تو ام بر وفایی نرسد