ایطالب کعبه گر ترا میل از اهلی شیرازی رباعی 169
1. ایطالب کعبه گر ترا میل صفاست
دریاب که استطاعت پای رواست
1. ایطالب کعبه گر ترا میل صفاست
دریاب که استطاعت پای رواست
1. ایزد که بکعبه کرد حکم سفرت
آنست که باشد از غریبان خبرت
1. آن چار کتاب حق که آمد ز نخست
بیشک همه حجت الهی است درست
1. بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت
وز چرخ کسالت افکند در رکت
1. آنرا که شرف ز صحبت همنفسی است
گر سرکشد از خدمت او هیچکسی است
1. ایزد که برحمت نظری سوی تو داشت
بر خاتم تو قباله ملک نگاشت
1. جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت
تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت
1. کج دست که در مال کسانش نظر است
دستش ببرند اگر چه با صد هنرست
1. فرزند که بی حیا و شرم و ادب است
زان است که بی نسبتیی در نسب است
1. برخیز که بخت در سبب ساختن است
ضایع منشین گر همه سر باختن است
1. دردی کش عشق جمله صافی بین است
دریاب که مشرب حقیقت این است
1. اکنون که بهار عمر در نشو و نماست
گلزار طبیعت تو در عین صفاست