1 گر دم نزنم فسونه گویی کم گیر ور کم شود از زلف تو مویی کم گیر
2 در کوی تو گر زبان ببندد اجلم فریاد سگی از سر کویی کم گیر
1 چو پیر شدی لذت دوران هیچست کو هر چه خوردی بی در دندان هیچست
2 دندان دو صف لشگر سلطان تن است لشگر چو شکست کار سلطان هیچست
1 ما مست ره و هوای دل طبع فریب رخش هوس از فراز تازان بدنشیب
2 آنگه که عنان گسسته شد توسن نفس چون؟ باز کشد عنان او صبر و شکیب
1 این عالم بی وفا ندانیم که چیست کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست
2 چشمی که به بدمهری عالم نگریست چون چشمه بهایهای بر خود بگریست
1 گر تن ز فروغ روح وامانده شود از حکمت حق دگر فروزنده شود
2 استاد ببین که شمعکی میسازد کافروزد و میرد و دگر زنده شود
1 خوشباش که بنده گر نکویانه نکوست محروم نمیشود کس از رحمت دوست
2 گر خوانده شوی چاره همان بندگیست ور رانده شوی کجا روی کان به ازوست
1 شهوت نهلی که چون شرابت ببرد برتاب عنان و گرنه تابت ببرد
2 اندازه چو جام عدل از دست مده افراط مکن و گرنه آبت ببرد
1 گر کار جهان ز غصه بی تاری نیست ما را سر و سودای جهان باری نیست
2 چون کار باختیار کس می نشود بهتر ز طریق بیخودی کاری نیست
1 مرغی که ز بند غم گشادش باشد باید که همه عمر کشادش باشد
2 هر حادثه یی که پیش عاقل آید تا زنده بود پیش نهادش باشد
1 چو باده خوری مزن به بیهوده نفس بسیار مگوی تا نگویند که بس
2 می چشم و دلت فضول دارد هشدار چشم و دل خود نگاهدار از همه کس