چو پیر شدی لذت دوران از اهلی شیرازی رباعی 145
1. چو پیر شدی لذت دوران هیچست
کو هر چه خوردی بی در دندان هیچست
1. چو پیر شدی لذت دوران هیچست
کو هر چه خوردی بی در دندان هیچست
1. خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست
در هیچ صفت درونش آزاری نیست
1. من گنجم اگر خرابیم آیین است
غم نیست ولی زمانه صورت بین است
1. ای با تو عدم وجود هر چیز که هست
غیر از تو درین خرابه دهلیز که هست؟
1. آسوده در لطف حق از هر سوریست
آنجا نبری گمان که بر کس زوریست
1. خوشباش که بنده گر نکویانه نکوست
محروم نمیشود کس از رحمت دوست
1. احمد سبب وجود آدم شده است
او اول کار بود و خاتم شده است
1. تخمیر نبوت و ولایت ازلی است
زان نور نبی سرشته با نور علی است
1. مفتاح در گنج جهان نادعلی است
معراج دل موحدان یاد علی است
1. کس سر خدا بی نبی الله نیافت
بی مهر علی هم دل آگاه نیافت
1. آن بنده حق لطف ازل شامل اوست
کو مهر محمد و علی حاصل اوست
1. خوش وقت شهیدی که بخون خفت و برفت
چون گل که کفن بخون پذیرفت و برفت