1 خنجر بکف تو کز صفا رم زده است برقی است که کار خصم برهم زده است
2 از جوهر زر نشانی این خنجر تیز ماننده برگ بید شبنم زده است
1 هر جانوری که در جهان باشد و بود سر سوی زمینش بقیام است و قعود
2 انسان که چنین جانوری سر بهواست از بهر شکست گردن اوست سجود
1 ای گل که غم تو خار ره گشت مرا بی سرو قدت عمر تبه گشت مرا
2 از بسکه بدل چو لاله ناخن زده ام خون در بنه ناخنان سیه گشت مرا
1 دنیا به اساس و نعمت و برگ خوش است عقبی بصلاح و تقوی و ترک خوش است
2 ناخوش بجهان چرا زیم؟ ترک خوش است گر عمر بنا خوشی رود مرگ خوش است
1 تا پیر و معلم از تو خرم نشود کار تو قبول خلق عالم نشود
2 بشناس حق پیر که بی علم و ادب گر شخص فرشته باشد آدم نشود
1 تا کی رطب لبت باغیار رسد وز نخل قدت نصیب ما خار رسد
2 لعل تو که خورد خون من حق منست روزی برسد که حق بحقدار رسد
1 ساقی دل من سوی تواش راه کجا؟ درویش کجا و صحبت شاه کجا؟
2 نی سایه بفعر چه ز خورشید جداست خورشید کجا و سایه در چاه کجا؟
1 مست می وصل او اگر شیر بود کار دلش از وی زبر و زیر بود
2 کس سیر نشد ز وصل آن آبحیات از آب حیات چون کسی سیر بود
1 چون یار برون از دل پر خون نشود سودا زده او دل ما چون نشود؟
2 لیلی چو شود همدم مجنون تا کی؟ عاقل نبود کسی که مجنون نشود
1 هرچند ز غصه دل فکار است مرا وز آتش دل دو دیده زار است مرا
2 در عشق کباب خام سوزست دلم تا پخته شوم هنوز کار است مرا