1 فرزند که بی حیا و شرم و ادب است زان است که بی نسبتیی در نسب است
2 عقدی که بنسبت نبود نیست مباح استر که حرامزاده شد زان سبب است
1 آنرا که شرف ز صحبت همنفسی است گر سرکشد از خدمت او هیچکسی است
2 در پهلوی گل گیا عزیزست چو گل از صحبت گل چو دور شد خار و خسی است
1 سلطان که خراج بر رعیت فکند باید که بظلم بیخ مردم نکند
2 هر چند که شاخ بایدش بار کشید چون بارگران بود بر آن میشکند
1 اهلی که ز سودای بتان سود ندید از آتش سودا بجز از دود ندید
2 هر سرو که پرورد بخون دل خون از نخل قدش میوه مقصود ندید
1 اهلی که هزار بلبل از وی خجل است او نیز چو دیگر همین آب و گل است
2 زر شد مس او از نظر اهل دلان اکسیر سعادت نظر اهل دل است
1 آدم که بعشق محرم یار بود در احسن تقویم سزاوار بود
2 هر گه که بشهوت آید از عشق فرو در اسفل سافلین گرفتار بود
1 شهوت مپرست و بر بتان ناظر باش از اول کار واقف آخر باش
2 بس جام جمی ز فضل حق در کف تست شهوت همه را میشکند حاضر مباش
1 هر چند که صیت شعرم « ظ » آفاق شنفقت کس گرد غمی به مهرم از چهره نرفت
2 هرگز دل من ز مهر کس شاد نشد هرگز گل شادی من از کس نشکفت
1 از پرسش دوستان قدم باز مگیر وندر خور دسترس کرم باز مگیر
2 تا خورده زر غنچه صفت در کف تست از خلق جهان ز بیش و کم باز مگیر
1 مستی که ندامت از شرابش باشد ور ترس خدا دلی کبابش باشد
2 بهتر ز کسی که مست باشد ز غرور در سجده حق سری به خوابش باشد