1 گر ژنده گشت و کهن رختم چه باک که من بافنده هنرم جولاهه سخنم
2 من شوخدیده نیم ز آیین رمیده نیم پاکست دل منگر این رخت شوخکنم
3 گردون زمین من است ابر آستین من است مه پوستین من است خورشید پیرهنم
4 راه خدا نهلم کزان سرشته گلم آباد ازوست دلم آزاد ازوست تنم
1 گه گشاید حجاب و گه بندد شاهد پشت پرده را ماند
2 جلوه ها می کند ز پرده حسن بار هر هفت کرده را ماند
3 می گریزد ز دست تیر زنان آهوی تیر خورده را ماند
4 خرقه دارد همیشه اندر سر صوفی سر سپرده را ماند
1 ادیب گفت بر اندام ملک و پیکر دین لباس عافیت از تیغ ظلم چاک شده
2 حکیم گفت ازین خاک امید خیر مدار که صد هزار چنین آرزو به خاک شده
3 حکیم گفت به فتوای شرع و حکم خدای پس از ازاله عین آن پلید پاک شده
1 ویرانه کرد چرخ بستان و کاخ ما شد تنگنای غم قصر فراخ ما
2 آن روح تابناک بر ذروه سپهر شد در صف ملک از دیولاخ ما
3 پرسیدم از خرد تاریخ فوت وی گفتا «بناگهان پژمرده شاخ ما»
1 بخوان اسامی و القاب کعبه را یکسر ازین دو بیت که این بنده ساختم انشی
2 چو کعبه مکه و بکه است و تاسه با سه و راس دگر مقدسه بیت الحرام وام قری
3 عروض و حاطحه وام رحم و بیت عتیق صلاح و قادس و عرش منانه و کولی
1 گویند مردمان اروپا که کذب و شید با طینت اهالی ایران سرشته اند
2 هستند اگر نفوس اروپا چو مور نارد ایرانیان بنسبت ایشان فرشته اند
1 کلید معرفت آنست کاری عیان در عالم بخت آنچه در فکر
2 ز الفاظ اندرت در حجله بحث پدید آید هزاران معنی بکر
1 چو کوفت کاروان بلاطبل اصلا شد بر فلک زکاخ شرف بانک الرحیل
2 زآوای کوس ایتهالنفس ارجعی افتاد شور و ولوله در عترت خلیل
3 فرخ رخی ز آل علی مهتری سترگ صافی دلی زبیت صفی سیدی جلیل
4 «عبدالله بن عبدالباقی » که فکرتش شد فضل را مربی و فرهنگ را دلیل
1 نداشت چون سوی مقصود ره بکسوت خویش بتن ز روی ریا رخت پارسائی کرد
2 به حیله رندی و تلاشی و مزلکوتی بدل به زاهدی و تقوی ریائی کرد
1 نشان عدل چه جوئی در این دو سر قافان که زیر شهپر سیمرغ شد به قله قاف
2 وزیر زیر لحاف از هوی سخن گوید اگر چه حق نتوان گفت جز بزیر لحاف
3 نگاه آل مکرم به اهل ایران شد چو حربیان به بنی هاشم بن عبد مناف
4 یکی مشاوره تأسیس شد بدارالعدل که هست مذبح ایمان و مدفن انصاف