چو کوفت کاروان از ادیب الممالک فراهانی مقطع 227
1. چو کوفت کاروان بلاطبل اصلا
شد بر فلک زکاخ شرف بانک الرحیل
...
1. چو کوفت کاروان بلاطبل اصلا
شد بر فلک زکاخ شرف بانک الرحیل
...
1. آوخ از دور سپهر آه و افسوس و دریغ
کان مه روشن ماگشت بنهفته بمیغ
...
1. افضل الملک دروغی و ادیب زورکی
خان مصنوعی و مستوفی شلتاقی منم
...
1. خداوندا شنیدستم که چون یوسف به مصر اندر
فراز مسند عزت همی کرسی نشین آمد
...
1. ای سپرده طریق خانه حق
مرغ شیدای آشیانه حق
...
1. چو اندر سایه سلطان عالم حجت یزدان
امام العصر مولی الخافقین فرزند پیغمبر«ص »
...
1. کلید معرفت آنست کاری
عیان در عالم بخت آنچه در فکر
...
1. کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
...
1. گویند مردمان اروپا که کذب و شید
با طینت اهالی ایران سرشته اند
...
1. بر نثار خاک راهت ای نگار سنگدل
چند چیز آورده ام کز نامشان هستم خجل
...
1. گه گشاید حجاب و گه بندد
شاهد پشت پرده را ماند
...
1. نام تلهای کواکب که بود در کف دست
گر ز ابهام شماری و به خنصر گروی
...