1 ز شادروان کسری چون گذشتی گذر کن مست در ایوان جمشید
2 ببین تخت جم و دیهیم کسری به احمد شه رسد از دور خورشید
1 شاد زی ای شهریار قدر دان کز فضل تو گشت بازار معارف گرم و پشت دین قوی
2 قطب عالم باش و خورشید جهان اندر زمین همچو خط استوا آیین ملکت مستوی
1 خداوندا شنیدستم که چون یوسف به مصر اندر فراز مسند عزت همی کرسی نشین آمد
2 بسالی کز درون خلق دود اندر هوا می شد ز کنعان نامه یعقوب بر یوسف چنین آمد
3 که ما را در پی روزی بدست تو است چشم اینک اگرچه رازق کل فضل خیرالرازقین آمد
4 فقیران را بده از خرمن خود خوشه زیرا که اندر خرمن جود تو پروین خوشه چین آمد
1 برادر پدر ما اگر ز دنیا رفت زسوگ او همه دلخسته و پریشانیم
2 بر این بزرگ پدر کردگار غم ندهاد که ما شریک غم آن وجود ذیشانیم
3 چو اوست حجة الاسلام و ما مسلمانان بزیر سایه او از خجسته کیشانیم
4 بنص آیت المؤمنون اخوه تمام برادریم و ز جان غمگسار ایشانیم
1 ویرانه کرد چرخ بستان و کاخ ما شد تنگنا غم قصر فراخ ما
2 آن روح تابناک بر ذروه سپهر شد در صف ملک از دیولاخ ما
3 پرسیدم از خرد تاریخ فوت وی گفتا «به ناگهان پژمرده شاخ ما»
1 ای درخت سبز اگر روزی بدست باغبان اره بیداد بینی سوی دست اره بین
2 گرنه دستش از تو بودی کی بر آوردی بعمد از برای قطع پایت دست جور از آستین
1 شهریاری که اهرمن شکن است گرچه در فرهی فروهه بود
2 دست رادش بزرگ دریائی است که در او ابر و میغ کوهه بود
3 در شکارش سپهر بند سپهر دام هر دام را خروهه بود
4 آسمان کمان و تیرش تیر آفتابش کمان گروهه بود
1 جواب نامه نیامد ز شاه و چشمم گشت سپید از ز فرات سرشک یعقوبی
2 به وعده نیز دلم خوش نکرد و از من داشت دریغ شمه از وعدهای عرقوبی
1 آن شنیدم که در این روز یکی روبه زفت خسته از تیر جگر دوز تو ایشاه شده
2 روبه، آنقدر، ندارد که شکار تو شود شیر نر بوده بنخجیر تو روباه شده
1 شهنشاه ایران محمدعلی شه بگردون دولت برافراشت خرگه
2 سریر از سپهر آمدش افسر از خور سپاه از کواکب شدش رایت از مه
3 نسیم عنایات او باغ دین را چو اردی بهشت است یا فروردین مه
4 همایون خدیوی که شاهان ببارش سر بندگی سوده بر خاک درگه