1 به شکرانه آنکه یزدان پاک به ما داد سلطانی کشورش
2 نداریم ازین گنج بیمر دریغ ز احفاد و اولاد پیغمبرش
3 پیمبر به ما گوهرین تاج داد چرا زر نبخشیم بر گوهرش
1 دریده کوس و نفیر و علم شکسته ابوالفتح دراز گشته دم و پاردم گسسته ابوالفتح
2 از آن سپس که چو گرگ اوفتاد در گله حق گریخت همچو شغالی ز دام جسته ابوالفتح
3 ز بختیاری پر دل به صیدگاه دلیران فرار کرد بهامون چون خرس خسته ابوالفتح
4 ز نوبران شد و از باغ مرگ نو بر غم را گرفت و خورد چو بادام و مغز پسته ابوالفتح
1 پرنس ارفع دولت جهان هوش و خرد که تابد از رخ زیبایش فره ایزد
2 ستم گریخت ز دادش چنانچه می بگریخت ز نام یزدان پتیاره و هریمن و دد
3 چنانکه کلک و زبانش ز هر بدی دور است خدای دور کناد از رخش دو دیده بد
1 حامی دین پیمبر حاج زین العابدین ریخت صهبای سعادت در ایاغ مردگان
2 مکتبی بهر زراعت ساخت در آن ناحیت تا شود گیتی منور از چراغ مردگان
3 مردگان مردگان از این سعادت تن زدند زانکه زور می فزون بود از دماغ مردگان
4 این زمان بیدار گشتندی و خواهند از هنر طوطی و بلبل شود جغد و کلاغ مردگان
1 دوش گفتم بدوستی که بود حفظ این آب و خاک بر همه دین
2 راز حب الوطن من الایمان هست دستور سید ثقلین
3 وز برای رواج این بازار به غزا رفت شاه بدر و حنین
4 پی این کار شد علی مقتول بهر این امر کشته گشت حسین
1 خداوندا حدیثی با تو گویم که تصدیقش نماید دشمن و دوست
2 شکوفه سرزد است از شاخ بادام ولی بادام من ماند است در پوست
3 بگو تا پوست از تن برکشندش که گرگی خیره سر در چرم آهوست
4 برادر زاده سردار منصور نصاری بودنش آخر نه نیکوست
1 ذره بینی که ماند از این ذره روز پیشین به خانه بینش
2 سیداصغر به بنده باز آورد گشت پیدا نشانه بینش
1 گرفتن زن و افعی بسی بود آسان خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت
2 زنان بگردن گردان بسخره طوق زنند چو مار گرزه که پیچد همی بشاخ درخت
3 اگرت هیچ خرد باشد از زنان بگریز وز آشیانه ماران سبک برون کش رخت
4 ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت
1 امیر حشمت جادوکش آنکه در گیتی سپاهیئی است به میدان جنگ مریخش
2 چو کرد تخلیه تبریز را ز لشکر روس «امیر حشمت جادوکش » است تاریخش
1 ای دبیر حضرت ای میری که ذکر خیر تو آشکارا نزد ترک و دیلم و تازی کنم
2 آن شنیدم کاین رهی دیری است کاندیدا شده گر چنین باشد سزد شوخی و طنازی کنم
3 لفظ کاندیدا چو می باشد به معنی نامزد این سؤال از حضرتت در نکته پردازی کنم
4 گر رهی را نامزد از بهر کاری کرده اند کو عروس من که با او نامزد بازی کنم