آثار فرخی یزدی

صفحه 6 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 همین بس است ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما

2 ز دست حادثه پامال شد به صد خواری هر آن سری که نشد خاک آستانه ما

3 میان این همه مرغان بسته پر مائیم که داده جور تو بر باد آشیانه ما

4 هزار عقده چین را یک انقلاب گشود ولی به چین دو زلفت شکست شانه ما

1 باور نکنی گر غم دل گفتن ما را بین از اثر اشک به خون خفتن ما را

2 صد بار بهار آمد و یکبار ندیدند مرغان مصیبت زده بشکفتن ما را

3 در زندگی از بسکه گرانجانی ما دید حاضر نبود مرگ پذیرفتن ما را

4 رفت از بر من گرچه رهش با مژه رفتم ره رفتن او بنگر و ره رفتن ما را

1 غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست باد بر هم زن خاکستر این آتش نیست

2 هست سیم و زر ما پاکدلان پاکی قلب قلب قلب است که درگاه محک، بیغش نیست

3 در کمان خانه ابروی تو در گاه نگاه تیرهائیست که در ترکش کی آرش نیست

4 من نه تنها ز غم عشق تو دیوانه شدم عاقلی نیست که مجنون تو لیلی وش نیست

1 جهان نمای درستی، دل شکسته ماست کلید قفل حقیقت زبان بسته ماست

2 مگو چه دانه تسبیح از چه پامالیم که عیب ما همه از رشته گسسته ماست

3 دو دسته یکسره در جنگ و توده بدبخت در این مبارزه پامال هر دو دسته ماست

4 نوید صلح امید آنکه می دهد به بشر سفیر خوش خبر و پیک پی خجسته ماست

1 چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود

2 پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود

3 دودمان چرخ از آن روشن بود تا رستخیز زانکه همچون آفتاب او را چراغ دوده بود

4 آنکه راه سود خود را در زیان خلق دید از ره بیدانشی راه خطا پیموده بود

1 ای دوره طهمورث، دل یکدله باید کرد یک سلسله دیوان را در سلسله باید کرد

2 تا این سر سودائی، از شور نیفتاده در راه طلب پا را، پر آبله باید کرد

3 بدبختی ما تنها از خارجه چون نبود هر شکوه که ما داریم از داخله باید کرد

4 با جامه مستحفظ در قافله دزدانند این راهزنان را طرد، از قافله باید کرد

1 کانون حقیقت دهن بسته ما بود قانون درستی، دل بشکسته ما بود

2 صیاد از آن رخصت پرواز به ما داد چون باخبر از بال و پر بسته ما بود

3 از هر دو جهان چشم به یک چشم زدن بست آزاد ز بس خاطر وارسته ما بود

4 هر پست سزاوار سردار نگردید این منزلت و مرتبه شایسته ما بود

1 با فکر تو موافق ناموس انقلاب باید زدن به دیر کهن کوس انقلاب

2 گر دست من رسد ز سر شوق می روم تا خوابگاه مرگ به پابوس انقلاب

3 از بهر حفظ ملک گزرسس بیاورم در اهتزاز پرچم سیروس انقلاب

4 خون هزار زاغ بریزم به بوم خویش آید به جلوه باز چو طاوس انقلاب

1 از ره داد ز بیدادگران باید کشت اهل بیدادگر این است و گران باید کشت

2 پرده ملک دریدند چو از پرده دری فاش و بی پرده از این پرده دران باید کشت

3 آنکه خوش پوشد و خوش نوشد و بیکار بود چون خورد حاصل رنج دگران باید کشت

4 آزمودیم وز ابناء بشر جز شر نیست خیرخواهانه از این جانوران باید کشت

1 در چمن تا قد سرو تو برافراخته است روز و شب نوحه گری کار من و فاخته است

2 برد با کهنه حریفی است که در بازی عشق هرچه را داشته چون من همه را باخته است

3 بگمان غلط آن ترک کمانکش چون تیر روزگاریست مرا از نظر انداخته است

4 جان من ز آه دل سوخته پرهیز نمای که بدین سوختگی کار مرا ساخته است

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی