آثار فرخی یزدی

صفحه 5 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لاله‌گون ما

2 آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان سنگدل ببست کمر را به خون ما

3 ما جز برای خیر بشر دم نمی‌زنیم این است یک نمونه ز راز درون ما

4 در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست دون پیش ماست عالی و عالی‌ست دون ما

1 به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد

2 ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا پس از مشروطه با افزار استبداد می‌گردد

3 تپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته آهسته رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد

4 شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کج‌روش تا کی به کام این جفاجو با همه بیداد می‌گردد

1 بی‌زر و زور کجا زاری ما را ثمر است در محیطی که ثمر بر اثر زور و زر است

2 رأی خود را ز خریت به پشیزی بفروخت بس که این گاو و خر از قیمت خود بی‌خبر است

3 هرچه رأی از دل صندوق برون می‌آید دادش از رأی خر و ناله‌اش از رأی خر است

4 بر سر سخت چون سندان غنی مشت فقیر کارگر هست اگر چون چکش کارگر است

1 آن دست دوستی که در اول نگار داد با دشمنی به خون دل آخر نگار داد

2 دیدی که باغبان جفاپیشه عاقبت بر باد آشیانه چندین هزار داد

3 می خواست خون ز کشور دارارود چو جوی دستی که تیغ کید به جانو سیار داد

4 با اختیار تام کند طرد و قتل و حبس ای داد از کسی که به او اختیار داد

1 شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا

2 در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا

3 نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا

4 هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم نبسته بود اگر غم زبان لال مرا

1 چون شرط وفا هیچ بجز ترک جفا نیست گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست

2 کس بار نبست از سر کویت که دو صد بار در هر قدم او را نظری سوی قفا نیست

3 بر خواهش غیر از چه تو را هست سر جنگ با آنکه مرا غیر سر صلح و صفا نیست

4 از وسوسه زاهد سالوس به پرهیز کانسان که کند جلوه بظاهر به خفا نیست

1 با آنکه کسی نیست به وارستگی ما هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما

2 بشکست مرا پشت اگر بار درستی میزان درستی شده بشکستگی ما

3 ما خسته دلان قلب جهانیم و از اینرو دل خسته جهانیست ز دلخستگی ما

4 در مملکتی کاتش آشوب بود تند بیجا نبود کندی و آهستگی ما

1 ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود

2 از برای نشر آزادی زبان باید گشاد ارتجاعیون عالم را زبون باید نمود

3 تا که در نوع بشر گردد تساوی برقرار سعی در الغاء القاب و شئون باید نمود

4 ثروت آنکس که می باشد فزون باید گرفت وآنکه کم از دیگران دارد فزون باید نمود

1 این نیست عرق کز رخ آن ماه جبین ریخت خورشید فلک رشته پروین به زمین ریخت

2 دیگر مزن از صلح و صفا دم که حوادث در خرمن ابناء بشر آتش کین ریخت

3 زهری که ز سرمایه به دم داشت توانگر در کام فقیران به دم بازپسین ریخت

4 هر قطره شود بحری و آید به تلاطم این خون شهیدان که به نزهتگه چین ریخت

1 شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل می‌کند عاشقان را فصل گل گویا جنون گل می‌کند

2 آنچه از بوی گل و ریحان به دست آرد نسیم صرف پاانداز آن زلف چو سنبل می‌کند

3 کی شود آباد آن ویرانه کز هر گوشه‌اش یک ستمکاری تعدی یا تطاول می‌کند

4 دست‌رنج کارگر را تا به کی سرمایه‌دار خرج عیش و نوش و اشیاء تجمل می‌کند؟

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی