آثار فرخی یزدی

صفحه 3 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را که به عالم ندهم عالم مدهوشی را

2 بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع هر که از دست دهد شیوه خاموشی را

3 زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را

4 آنکه تا دوش جگر گوشه ناپاکی بود دارد امروز به پاکان سر همدوشی را

1 با آنکه کسی نیست به وارستگی ما هست از چه به گیسوی تو دلبستگی ما

2 بشکست مرا پشت اگر بار درستی میزان درستی شده بشکستگی ما

3 ما خسته دلان قلب جهانیم و از اینرو دل خسته جهانیست ز دلخستگی ما

4 در مملکتی کاتش آشوب بود تند بیجا نبود کندی و آهستگی ما

1 باور نکنی گر غم دل گفتن ما را بین از اثر اشک به خون خفتن ما را

2 صد بار بهار آمد و یکبار ندیدند مرغان مصیبت زده بشکفتن ما را

3 در زندگی از بسکه گرانجانی ما دید حاضر نبود مرگ پذیرفتن ما را

4 رفت از بر من گرچه رهش با مژه رفتم ره رفتن او بنگر و ره رفتن ما را

1 شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب خوبی گفتار داری بایدت رفتار خوب

2 گر تو را تعمیر این ویران عمارت لازم است باید از بهر مصالح آوری معمار خوب

3 بت‌پرست خوب به از خودپرست بدرفیق یار بد بدتر بود صد بار از اغیار خوب

4 خوب دانی کیست پیش خوب و بد در روزگار آنکه می‌ماند ز کار خوب او آثار خوب

1 نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب باز خون سازد جهان را نینوای انقلاب

2 انقلاب ما چو شد از دست ناپاکان شهید نیست غیر از خون پاکان خون‌بهای انقلاب

3 اندرین طوفان خدا داند که کی غالب شود ناخدای ارتجاعی یا خدای انقلاب

4 تا تو را در راه آزادی تن صد چاک نیست نیستی در پیش یاران پیشوای انقلاب

1 با فکر تو موافق ناموس انقلاب باید زدن به دیر کهن کوس انقلاب

2 گر دست من رسد ز سر شوق می روم تا خوابگاه مرگ به پابوس انقلاب

3 از بهر حفظ ملک گزرسس بیاورم در اهتزاز پرچم سیروس انقلاب

4 خون هزار زاغ بریزم به بوم خویش آید به جلوه باز چو طاوس انقلاب

1 چون شرط وفا هیچ بجز ترک جفا نیست گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست

2 کس بار نبست از سر کویت که دو صد بار در هر قدم او را نظری سوی قفا نیست

3 بر خواهش غیر از چه تو را هست سر جنگ با آنکه مرا غیر سر صلح و صفا نیست

4 از وسوسه زاهد سالوس به پرهیز کانسان که کند جلوه بظاهر به خفا نیست

1 در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت حق خود را از دهان شیر می‌باید گرفت

2 تا که استبداد سر در پای آزادی نهد دست خود بر قبضه شمشیر می‌باید گرفت

3 حق دهقان را اگر ملاک، مالک گشته است از کفش بی‌آفت تأخیر می‌باید گرفت

4 پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما خرده بر کار جوان و پیر می‌باید گرفت

1 زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت مشکل ما را بمردن خوب آسان کرد و رفت

2 جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت

3 جانشین جم نشد اهریمن از جادوگری چند روزی تکیه بر تخت سلیمان کرد و رفت

4 پیش مردم آشکارا چون مرا دیوانه ساخت روی خود را آن پری از دیده پنهان کرد و رفت

1 از قناعت خواجه گردون مرا تابنده است پیش چشمم چشمه خورشید کی تابنده است

2 پر نگردد کاسه چشم غنی از حرص و آز کیسه‌اش هر چند از مال فقیر آکنده است

3 حال ماضی سر به سر با ناامیدی‌ها گذشت زین سپس تقدیر با پیش آمد آینده است

4 نیست بیخود گردش این هفت کاخ گردگرد زانکه هر گردنده را ناچار گرداننده است

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی