نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب از فرخی یزدی غزل 25
1. نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب
باز خون سازد جهان را نینوای انقلاب
...
1. نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب
باز خون سازد جهان را نینوای انقلاب
...
1. با فکر تو موافق ناموس انقلاب
باید زدن به دیر کهن کوس انقلاب
...
1. چون شرط وفا هیچ بجز ترک جفا نیست
گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست
...
1. در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت
حق خود را از دهان شیر میباید گرفت
...
1. زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت
مشکل ما را بمردن خوب آسان کرد و رفت
...
1. از قناعت خواجه گردون مرا تابنده است
پیش چشمم چشمه خورشید کی تابنده است
...
1. در چمن تا قد سرو تو برافراخته است
روز و شب نوحه گری کار من و فاخته است
...
1. آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت
در دل کجا دگر هوس آب و دانه داشت
...
1. هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
...
1. جان من تنها نه خوبان را صباحت لازم است
غیر خوبی خوبرویان را ملاحت لازم است
...
1. دل زارم که عمرش جز دمی نیست
دمی بی یاد روی همدمی نیست
...
1. هر لحظه مزن در، که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله، که فریادرسی نیست
...