آثار فرخی یزدی

صفحه 2 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 سرپرست ما که می نوشد سبک رطل گران را می کند پامال شهوت دسترنج دیگران را

2 پیکر عریان دهقان را در ایران یاد نارد آنکه در پاریس بوسد روی سیمین پیکران را

3 شد سیه روز جهان، از لکه سرمایه داری باید از خون شست یکسر باختر تا خاوران را

4 انتقام کارگر ای کاش آتش برفروزد تا بسوزد سربسر این توده تن پروران را

1 غارت غارتگران شد مال بیت المال ما با چنین غارتگرانی وای بر احوال ما

2 اذن غارت را به این غارتگران داده است سخت سستی و خون سردی و نادانی و اهمال ما

3 زاهد ما بهر استبداد و آزادی به جنگ تا چه سازد بخت او تا چون کند اقبال ما

4 حال ما یکچند دیگر گر بدینسان بگذرد بدتر از ماضی شود ایام استقبال ما

1 زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما از داغ تازه سوخت دل لاله‌گون ما

2 آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر کان سنگدل ببست کمر را به خون ما

3 ما جز برای خیر بشر دم نمی‌زنیم این است یک نمونه ز راز درون ما

4 در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست دون پیش ماست عالی و عالی‌ست دون ما

1 با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما لیک چون خم دهان کف کرده در جوشیم ما

2 ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود زین سبب از نشئه آن باده مدهوشیم ما

3 گر توئی سرمایه دار با وقار تازه چرخ کهنه رند لات و لوت خانه بر دوشیم ما

4 همچو زنبور عسل هستیم چون ما لاجرم هر غنی را نیش و هر بیچاره را نوشیم ما

1 شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا

2 در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا

3 نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی چو دید آهوی شیر افکن غزال مرا

4 هزار نکته ز اسرار عشق می گفتیم نبسته بود اگر غم زبان لال مرا

1 همین بس است ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما

2 ز دست حادثه پامال شد به صد خواری هر آن سری که نشد خاک آستانه ما

3 میان این همه مرغان بسته پر مائیم که داده جور تو بر باد آشیانه ما

4 هزار عقده چین را یک انقلاب گشود ولی به چین دو زلفت شکست شانه ما

1 از بسکه غم به سینه من بسته راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

2 دانم چو دیده دید، دل از کف رود ولی نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را

3 هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب روی از دود آه تیره کنم روی ماه را

4 ما را مخوان به کعبه که در کیش اهل دل معنی یکیست میکده و خانقاه را

1 تا دیده دلم عارض آن رشک پری را پوشیده به تن جامه دیوانه گری را

2 چون مرد هنرپیشه به هر دوره ذلیل است خوش آنکه کند پیشه خود بی هنری را

3 شب تا به سحر در طلب صبح وصالت بگرفته دلم دامن آه سحری را

4 در عصر تمدن چون توحش شده افزون بر دیده کشم سرمه عهد حجری را

1 با بتی تا بطی از باده ناب است مرا گاه پیرانه سری عهد شباب است مرا

2 گوش تا گوش جهان گر شودم زیر نگین چشم بر گوشه آن چشم خراب است مرا

3 هست از کثرت جوشیدن دریای جنون داغهائی که به دل همچو حباب است مرا

4 بی مه روی تو، اختر شمرم تا به سحر شب هجر تو مگر روز حساب است مرا

1 سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا تا که را دل شکند شیشه و سنگ است اینجا

2 در بهاران گل این باغ ز غم وا نشود غنچه تا فصل خزان با دل تنگ است اینجا

3 نکنم شکوه ز مژگان تو اما چکنم که دل آماجگه نوک خدنگ است اینجا

4 از می میکده دهر مشو مست غرور که به ساغر عوض شهد شرنگ است اینجا

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی