آثار فرخی یزدی

صفحه 16 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 زان طره به پای دل، تا سلسله‌ها دارم از دست سر زلفت، هرشب گله‌ها دارم

2 کار تو دل‌آزاری، شغل من و دل زاری تو غلغله‌ها داری، من مشغله‌ها دارم

3 در این ره بی‌پایان، وامانده و سرگردان از بس که به پای جان، من آبله‌ها دارم

4 تا در ره آزادی، شد عشق مرا هادی گم‌گشته در آن وادی بس قافله‌ها دارم

1 خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم با این مرام در همه عالم، علم زنیم

2 این شکل زندگی نبود قابل دوام خوب است اینطریقه بد را بهم زنیم

3 قانون عادلانه تر از این کنیم وضع آنگاه بر تمام قوانین قلم زنیم

4 دست صفا دهیم به معمار عدل و داد پا بر سر عوالم جور و ستم زنیم

1 گذشتم از سرافرازی، سر افتادگی دارم گرفتم رنگ بی‌رنگی، هوای سادگی دارم

2 مرا شد نیستی هستی، بلندی جستم از پستی چو سروم کز تهیدستی، بر آزادگی دارم

3 گرم دشمن بود تنها، به جان دوست من تنها برای رفع دشمن‌ها، به جان ایستادگی دارم

4 من آن خونین دل زارم، که خون خوردن بود کارم مباهاتی که من دارم، ز دهقان‌زادگی دارم

1 به کوی ناامیدی شمع‌آسا محفلی دارم ز اشک و آه خود در آب و آتش منزلی دارم

2 بلا و محنت و رنج و پریشانی و درد و غم هزاران خرمن از کشت محبت حاصلی دارم

3 شد از دارالشفای مرگ، درمان درد مهجوری برای درد خود زین پس علاج عاجلی دارم

4 چو گل شد ز آب چشمم خاک کویت، از درم راندی نگفتی من در آنجا حق یک آب و گلی دارم

1 یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم تا سحر از آتش دل آبرویی داشتیم

2 خرم آن روزی که در میخانه با میخوارگان تا به شب از نشئهٔ می، های و هویی داشتیم

3 سیل می از کوهسار خُم به شهر افتاد دوش کاشکی ما هم به دوش خود سبویی داشتیم

4 بود اینم از برای دیدن معشوق مرگ در تمام زندگی گر آرزویی داشتیم

1 گر برخی جانان من دلداده نبودم در دادن جان اینهمه آماده نبودم

2 عیب و هنر خلق نمی شد ز من اظهار چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم

3 سرسبزی من جز ز تهی دستی من نیست چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم

4 خم بود اگر پشت من از بار تملق پیش همه با جبهه بگشاده نبودم

1 موبه‌مو شرح غمت روزی که با دل گفته‌ایم همچو تار طره‌ات سر تا قدم آشفته‌ایم

2 فصل گل هم گر دلتنگم نشد وا نی شکفت ما و دل تا عمر باشد غنچه نشکفته‌ایم

3 از شکاف سینه ما کن نظر تا بنگری گنج مهرت را چه سان در کنج دل بنهفته‌ایم

4 شاهد زیبای آزادی خدایا پس کجاست مقدم او را به جانبازی اگر پذرفته‌ایم

1 روزگاری شد که سر تا پا دلی غمناک دارم همچو صبح از دست غم هر شب گریبان چاک دارم

2 من تن تنها و خلقی دشمن جانند، اما دوست چون شد دوست با من کی ز دشمن باک دارم

3 آتش غم داد بر باد فنا بنیاد هستی اینک از آن شعله در چشم آب و بر سر خاک دارم

4 پاکبازم در قمار عشق هر چند، ای حریفان پیش پاکان دامنی با پاک بازی پاک دارم

1 ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم

2 دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم دنیا بغیر از خون دل خوردن چه سازم من که یکرنگم

3 خوشم با این تهی دستی بلندی جویم از پستی نه در سر شور دیهیم و نه در دل مهر اورنگم

4 بگو با عارف و عامی سپردم جان بناکامی گذشتم از نکو نامی کنون آماده ننگم

1 بحسرتی که چرا جای در قفس دارم ز سوز درد کنم ناله تا نفس دارم

2 فضای تنگ قفس نیست در خور پرواز پریدنی به میان هوا، هوس دارم

3 گدای خانه به دوش و سیاه مست و خموش نه بیم دزد و نه اندیشه از عسس دارم

4 به شهسواری میدان غم شدم مشهور ز بسکه لشکر محنت ز پیش و پس دارم

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی