1 شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
2 دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
3 منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
4 شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
1 گرچه ما از دستبرد دشمنان افتادهایم ما ز بهر جنگ از سر تا به پا آمادهایم
2 در طریق بندگی، روزی که بنهادیم پای بر خلاف نوع خواهی یک قدم ننهادهایم
3 افترایی گر به ما بستند ارباب ریا پیش وجدان راستی با جبهه بگشادهایم
4 قلب ما تسخیر شد از مهر جمعی خودپرست آه از این بتها که ما در قلب خود جا دادهایم
1 با دشمن اگر میل تو پنداشته بودیم ای دوست دل از مهر تو برداشته بودیم
2 دردا که نبودش بجز از کینه ثمر هیچ تخمی که ز مهر تو به دل کاشته بودیم
3 ز آن پیش که آزاد شود سرو تهی دست ما پرچم آزادگی افراشته بودیم
4 تشکیل غلط قاعده فقر و غنا گشت ای کاش که این قاعده نگذاشته بودیم
1 گر چه دل سوخته و عاشق و جانباختهایم باز با این همه دلسوختگی ساختهایم
2 اثر آتش دل بین که از آن شمعصفت اشکها ریخته در دامن و بگداختهایم
3 با همه مقصد خیری که مرام من و تست در بنی نوع بشر ولوله انداختهایم
4 جز دورنگی نبود عادت این خلق دورنگ همه را دیده و سنجیده و بشناختهایم
1 تا که در ساغر شراب صاف بیغش کردهایم بر سر غم خاک از آن آب چو آتش کردهایم
2 قدر ما در میکشی میْخوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان میْکش کردهایم
3 سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بیجهت ما خاطر خود را مشوش کردهایم
4 نقشهای پرده دل تا که گردد آشکار چهره را با خامه مژگان منقش کردهایم
1 چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم با خون دل چو نافه آهو درآمدیم
2 با پای خسته در ره بی انتهای عشق رفتیم آنقدر که بزانو درآمدیم
3 دامان پاک ما اگر آلوده شد ز می از آب توبه شکر که نیکو درآمدیم
4 روی تو در برابر ما بود جلوه گر هر جا که رو نهاده و هر سو درآمدیم
1 غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم درد و غم را چاره با داروی بیهوشی کنم
2 گر مرا گردد میسر روز عفو و انتقام دوست می دارم که از دشمن خطاپوشی کنم
3 در فراموشی غمت می کرد از بس یاد دل تا قیامت یاد ایام فراموشی کنم
4 پاکباز خانه بر دوشم ولی از فر فقر در مقام همسری با چرخ، همدوشی کنم
1 تا در اقلیم قناعت خودنمایی کردهایم بر زمین چون آسمان فرمانروایی کردهایم
2 عشق ما را در ردیف بندگان هم جا نداد با وجود آنکه یک عمری خدایی کردهایم
3 استخوان بشکستهایم اما به ایمان درست خاک استغنا به فرق مومیایی کردهایم
4 جایگاه عرش ما را در خور همت نبود جا ز بیقیدی به فرش بوریایی کردهایم
1 گر ز روی معدلت آغشته در خون میشویم هرچه بادا باد ما تسلیم قانون میشویم
2 عاقلی چون در محیط ما بود دیوانگی زین سبب چندی خردمندانه مجنون میشویم
3 لطمه ضحاک استبداد ما را خسته کرد با درفش کاویان روزی فریدون میشویم
4 یا به دشمن غالب از اقبال سعد آییم ما یا که مغلوب عدو از بخت وارون میشویم
1 هر چند که با فکر جوانیم که بودیم در پیروی پیر مغانیم که بودیم
2 گر هستی ما را ببرد باد مخالف خاک قدم باده کشانیم که بودیم
3 با آنکه بهار آمد و بشکفت گل سرخ ما زرد رخ از باد خزانیم که بودیم
4 عمریست که از سوز فراق تو من و شمع شب تا به سحر اشک فشانیم که بودیم