آثار فرخی یزدی

صفحه 13 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی

2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی

3 چگونه پای گذاری بصرف دعوت شیخ به مسلکی که ندارد مرام آزادی

4 هزار بار بود به ز صبح استبداد برای دسته پا بسته، شام آزادی

1 شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود گر مرا چنگی به دل می‌زد نوای چنگ بود

2 نیست تنها غنچه در گلزار گیتی تنگدل هرکه را در این چمن دیدم چو من دلتنگ بود

3 گر ز آزادی بود آبادی روی زمین پس چرا بی‌بهره از آن کشور هوشنگ بود

4 نوشدارو شد برای نامداران مرگ سرخ بس که در این شهر ننگین زندگانی تنگ بود

1 شوریده دل به سینه به عنوان کارگر شورید و گفت جان من و جان کارگر

2 شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست محتاج زرع زارع و مهمان کارگر

3 سرمایه‌دار از سر خوان راندش ز جور با آنکه هست ریزه‌خور خوان کارگر

4 در خز خزیده خواجه، کجا آیدش به یاد پای برهنه پیکر عریان کارگر

1 بس به نام عمر مرگ هولناکی دیده‌ام هر نفس این زندگانی را هلاکی دیده‌ام

2 زندگی خواب است و در آن خواب عمری از خیال مردم از بس خواب‌های هولناکی دیده‌ام

3 بود آن هم دامن پرخون صحرای جنون در تمام عمر اگر دامان پاکی دیده‌ام

4 دوست دارم لاله را مانند دل کز سوز و داغ در میان این دو، وجه اشتراکی دیده‌ام

1 چو مهربان مه من جلوه بی نقاب کند ز غم ستاره فشان چشم آفتاب کند

2 طریق بنده نوازی ببین که خواجه من مرا به عیب هنر داشتن جواب کند

3 در این طلوع سعادت که روز بیداریست غرور جهل مبادا ترا به خواب کند

4 ز فقر آه جگر گوشگان کیکاوس سزد اگر دل سیروس را کباب کند

1 زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی در چمن راستی ای سرو قیامت کردی

2 آخر ای غم تو چه دیدی ز دلم کز همه جا رخت بستی و در این خانه اقامت کردی

3 قطره قطره شدی از دیده برون در شب هجر ای دل از بسکه تو اظهار شهامت کردی

4 دل بر ابروی کمان تو نینداخته چشم سینه ام را هدف تیر ملامت کردی

1 سر خط عاشقی را روز الست دادم ننهاده پا در این راه سر را ز دست دادم

2 تو با کمان ابرو دل را نشانه کردی من هم به دست و تیرت، جان ناز شست دادم

3 عیبم مکن بسستی کز حربه درستی این نادرستها را آخر شکست دادم

4 تا چشم و ابرویت را پیوسته دادم الفت تیغ هزار دم را در دست مست دادم

1 حلقه زلفی که غیر تاب ندارد تا چه کند با دلی که تاب ندارد

2 کشمکش چین و اضطراب بشر چیست گیتی اگر حال انقلاب ندارد

3 مجلس ما را هر آنکه دید به دل گفت ملت جم، حسن انتخاب ندارد

4 خانه خدایا به فکر خانه خود نیست یا خبر از خانه خراب ندارد

1 آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی

2 تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می‌دوم به پای سر در قفای آزادی

3 با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی

4 در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی

1 ای توده دست قدرت از آستین برون کن وین کاخ جور و کین را تا پایه سرنگون کن

2 از اشک و آه ای دل کی می بری تو حاصل از انقلاب کامل خود را غریق خون کن

3 با صد زبان حقگو لب بند از هیاهو در پنجه غم او خود را چو من زبون کن

4 چون کوهکن به تمکین بسپار جان شیرین وز خون خویش رنگین دامان بیستون کن

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی