موبهمو شرح غمت روزی که با از فرخی یزدی غزل 156
1. موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم
همچو تار طرهات سر تا قدم آشفتهایم
...
1. موبهمو شرح غمت روزی که با دل گفتهایم
همچو تار طرهات سر تا قدم آشفتهایم
...
1. روزگاری شد که سر تا پا دلی غمناک دارم
همچو صبح از دست غم هر شب گریبان چاک دارم
...
1. ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم
...
1. بحسرتی که چرا جای در قفس دارم
ز سوز درد کنم ناله تا نفس دارم
...
1. دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم
پا در آن سلسله نگذاشته از دست شدم
...
1. در میکده گر رند قدح نوش نبودیم
همچو خم می اینهمه در جوش نبودیم
...
1. دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم
آه سردی داشتم آری که دردی داشتم
...
1. فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم
از سرشک لاله رنگم، در چمن به خون نشستم
...
1. ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
...
1. از پی دیوانگی تا آستین بالا زدیم
همچو مجنون خیمه را در دامن صحرا زدیم
...
1. ز خودآرایی تن جامه جان چاک میخواهم
ز خونافشانی دل دیده را نمناک میخواهم
...
1. ما مست و خراب از می صهبای الستیم
خمخانه تهی کرده و افتاده و مستیم
...