1 هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست
2 شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
3 عاقلان دیوانهام خوانند و چون مجنون مرا از جنون خود، به حکم عقل استنکاف نیست
4 بس که از سرمایهداران، مجلس ما گشته پر اعتبارش هیچ کم از دکه صراف نیست
1 پاسبان خفته این دار گر بیدار بود کی برای کیفر غارتگران بی دار بود
2 پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت کز پس یک پرده پنهان صد هزار اسرار بود
3 ناتوانی بین که درمان دل بیمار خویش جستم از چشمی که آن هم از قضا بیمار بود
4 در شب غم آنکه دامان مرا از کف نداد با گواهی دادن دل دیده خونبار بود
1 هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند بهر گرد آوردن دینار و درهم میکند
2 آبرو هرگز ندارد آنکه در هر صبح و شام پیش دونان پشت را بهر دونان خم میکند
3 چون ز غم بیچاره گردی باده با شادی بنوش کاین اساس شادمانی چاره غم میکند
4 تکیه بر عهد جهان هرگز مکن کاین بیوفا صبح عید عاشقان را شام ماتم میکند
1 آنچه را با کارگر سرمایهداری میکند با کبوتر پنجه باز شکاری میکند
2 میبرد از دسترنجش گنج اگر سرمایهدار بهر قتلش از چه دیگر پافشاری میکند؟
3 سال و مه در انتظار قرص نان شب تا به صبح دیده زارع چرا اخترشماری میکند؟
4 تا به کی، ارباب یارب بر خلاف بندگی چون خدایان بر دهاقین کردگاری میکند؟
1 چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ پای گل زن ز کف سبزخطان ساغر سرخ
2 اشک چون سیم سپیدم شد از آن خون که ز خلق زردرویی کشد آنکس که ندارد زر سرخ
3 گرچه من قاتل دل را نشناسم اما دیدهام در کف آن چشم سیه خنجر سرخ
4 کی به بام تو پری روی زند بال و پری هر کبوتر که ز سنگ تو ندارد پر سرخ
1 بهار آمد و در جام باده باید کرد به فکر ساده من فکر ساده باید کرد
2 به سرسپرده خود عارفی چه خوش می گفت که دستگیری از پا فتاده باید کرد
3 بر اسب پیلتن ای شه اگر سوار شدی تفقدی به گدای پیاده باید کرد
4 هزار عقده گشاید اراده و تصمیم پی گرفتن تصمیم اراده باید کرد
1 عمریست کز جگر، مژه خوناب میخورد این ریشه را ببین ز کجا آب میخورد
2 چشم تو را به دامن ابرو هرآنکه دید گفتا که مست، باده به محراب میخورد
3 خال سیه به کنج لب شکرین تست یا هندویی که شیره عناب میخورد
4 دل در شکنج زلف تو چون طفل بندباز گاهی رود به حلقه و گه تاب میخورد
1 سرپرست ما که می نوشد سبک رطل گران را می کند پامال شهوت دسترنج دیگران را
2 پیکر عریان دهقان را در ایران یاد نارد آنکه در پاریس بوسد روی سیمین پیکران را
3 شد سیه روز جهان، از لکه سرمایه داری باید از خون شست یکسر باختر تا خاوران را
4 انتقام کارگر ای کاش آتش برفروزد تا بسوزد سربسر این توده تن پروران را
1 به جز این مرا نماند، پس مرگ سرگذشتی که منت ز سر گذشتم، چو توام به سر گذشتی
2 ز غم جدایی تو، چو ز عمر سیر گشتم به مزار من گذر کن، به هوای سیر و گشتی
3 اگرش جنون ناقص، نگرفته بود دامن ز چه فرق داد مجنون، به میان شهر و دشتی
4 دل خوش به وجد آید، ز هوای گلشن اما پر مرغ بسته باشد، گل و سبزه تیغ و طشتی
1 چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم با خون دل چو نافه آهو درآمدیم
2 با پای خسته در ره بی انتهای عشق رفتیم آنقدر که بزانو درآمدیم
3 دامان پاک ما اگر آلوده شد ز می از آب توبه شکر که نیکو درآمدیم
4 روی تو در برابر ما بود جلوه گر هر جا که رو نهاده و هر سو درآمدیم