آثار فرخی یزدی

صفحه 12 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد مملکت را می فروشد تا که دلالی بگیرد

2 یک ولایت را بغارت می دهد تا با جسارت تحفه از حاکم ستاند، رشوه از والی بگیرد

3 از خیانت کور سازد آنکه چشم مملکت را چشم آن دارد ز ملت مزد کحالی بگیرد

4 روی کرسی وکالت آنکه زد حرف از کسالت اجرت خمیازه خواهد، حق بیحالی بگیرد

1 باز طوفان بلا لجهٔ خون می‌خواهد آنچه زین پیش نمی‌خواست، کنون می‌خواهد

2 آنکه بنشاند به این روز سیه ایران را بر سر دار مجازات نگون می‌خواهد

3 عاقل کام طلب ره رو آزادی نیست راه گم کرده صحرای جنون می‌خواهد

4 نوشداروی مجازات که درمان دل است مفتی و محتسب و عالی و دون می‌خواهد

1 رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد یا آنکه ز جان بازی اندیشه نباید کرد

2 سودی نبری از عشق گر جرأت شیرت نیست آسوده گذر هرگز زین پیشه نباید کرد

3 گر آب رزت باید ای مالک بی انصاف خون دل دهقان را در شیشه نباید کرد

4 در سایه استبداد پژمرده شد آزادی این گلبن نورس را بی ریشه نباید کرد

1 گر بدین سان آتش کین شعله ور خواهی نمود ملک را در مدتی کم پر شرر خواهی نمود

2 با چنین رولها که بی باکانه بازی می کنی پیر و برنا را گرفتار خطر خواهی نمود

3 اندر این شمشیر بازی از طریق دوستی پیش دشمن سینه ما را سپر خواهی نمود

4 پافشاری می کنی از بس به تحکیم مقام مملکت را سربسر زیر و زبر خواهی نمود

1 آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود وان عقده که نگشود ز غم مشکل ما بود

2 مجنون که به دیوانه گری شهره شهر است در دشت جنون همسفر عاقل ما بود

3 گر دامن دل رنگ نبود از اثر خون معلوم نمی شد دل ما قاتل ما بود

4 سرسبز نگردید هر آن دانه که کشتیم پا بسته آفت زدگی حاصل ما بود

1 هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودا زده دیوانه گری بود

2 پرواز بمرغان چمن خوش که در این دام فریاد من از حسرت بی بال و پری بود

3 گر این همه وارسته و آزاد نبودم چون سرو چرا بهره من بی ثمری بود

4 روزی که ز عشق تو شدم بیخبر از خویش دیدم که خبرها همه در بیخبری بود

1 یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد وین عقده بآسانی، بگشوده نخواهد شد

2 تا فقر و غنا با هم، در کشمکش و جنگند اولاد بنی آدم، آسوده نخواهد شد

3 در وادی عشق از جان، تا نگذری ای سالک این راه پر از آفت، پیموده نخواهد شد

4 اندیشه کجا دارم، از تهمت ناپاکان چون دامن ما پاکست، آلوده نخواهد شد

1 کانون حقیقت دهن بسته ما بود قانون درستی، دل بشکسته ما بود

2 صیاد از آن رخصت پرواز به ما داد چون باخبر از بال و پر بسته ما بود

3 از هر دو جهان چشم به یک چشم زدن بست آزاد ز بس خاطر وارسته ما بود

4 هر پست سزاوار سردار نگردید این منزلت و مرتبه شایسته ما بود

1 دی تا دل شب آن بت طناز کجا بود؟ تا عقده ز دل باز کند باز کجا بود؟

2 گر زیر پر خود نکنم سر چکنم من در دام، توانائی پرواز کجا بود

3 تا بر سر شمشاد چمن پای بکوبد تردستی آن سرو سرافراز کجا بود

4 از حرص بود آنچه رسد بر سر آدم در جنس بشر این طمع و آز کجا بود

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی