آثار فرخی یزدی

صفحه 10 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 «خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید

2 در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید

3 از تیشه و از کوه گران یاد بیارید سرمشق در این کار ز فرهاد بگیرید

4 فاسد شده خون در بدن عارف و عامی دستور حکیمانه ز فصاد بگیرید»

1 دل زارم که عمرش جز دمی نیست دمی بی یاد روی همدمی نیست

2 بیاد همدم این یکدم تو خوش باش که این دم هم دمی هست و دمی نیست

3 در این عالم خوشم با عالم عشق که در عالم به از این عالمی نیست

4 ندارد صبح عیدی دور گردون که پیش آهنگ شام ماتمی نیست

1 در شرع ما که قاعده اختصاص نیست حق عوام نیز قبول خواص نیست

2 دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن بگزین طریقه‌ای که در آن اختصاص نیست

3 گفتم که انتقام ز اشراف دون بگیر گفتی هنوز موقع کین و قصاص نیست

4 اینک به چنگ مرتجعین اوفتاده‌ای آن سان که از برای تو راه خلاص نیست

1 زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را که به عالم ندهم عالم مدهوشی را

2 بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع هر که از دست دهد شیوه خاموشی را

3 زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را

4 آنکه تا دوش جگر گوشه ناپاکی بود دارد امروز به پاکان سر همدوشی را

1 با من ای دوست ترا گر سر پرخاش نبود یار دشمن شدنت در همه جا فاش نبود

2 پافشاری پی حق خود اگر ملت داشت مال او غارت یک دسته عیاش نبود

3 پول تصویبی مجلس نبد از ماه به ماه گرد آن کهنه حریف این همه کلاش نبود

4 معنی دولت قانونی اگر این باشد نامی از دولت و قانون به جهان کاش نبود

1 پیش خود تا فکر نفع بینهایت می‌کند کارفرما کارگر را کی رعایت می‌کند

2 ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه کان ز داس و دست دهقانان حکایت می‌کند

3 فوری از نای وزیر آید نوای راضیم از فلان مأمور اگر ملت شکایت می‌کند

4 آخر ای مظلوم از مظلوم چون خود یاد کن چون ببینی ظالم از ظالم حمایت می‌کند

1 جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد

2 آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع دل از طرف کلاه تو نریزد

3 کانون شدی ای سینه مگر کز شرر دل جز اخگر غم ز آتش آه تو نریزد

4 تا در خم می از پی توبه نکنی غسل ای شیخ گنهکار گناه تو نریزد

1 با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند چرخ نوبت را به نام نامی او می‌زند

2 وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می‌زند

3 تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایه‌دار خویشتن را از طمع زین سو بدان سو می‌زند

4 گر ندیدی حمله مالک به دهقان ضعیف گرگ را بنگر، چسان خود را به آهو می‌زند

1 از بسکه غم به سینه من بسته راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

2 دانم چو دیده دید، دل از کف رود ولی نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را

3 هر شب ز عشق روی تو ای آفتاب روی از دود آه تیره کنم روی ماه را

4 ما را مخوان به کعبه که در کیش اهل دل معنی یکیست میکده و خانقاه را

1 از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست گر هست چو من اینهمه انگشت نما نیست

2 خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم دیدم که کسی بهر کسی عقده گشا نیست

3 از صفحه زنگاری افلاک شود محو هر نام که در دفتر ارباب وفا نیست

4 زندان نفس یا قفس دل بودش نام هر سینه که آماجگه تیر بلا نیست

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی