1 «خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید
2 در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید
3 از تیشه و از کوه گران یاد بیارید سرمشق در این کار ز فرهاد بگیرید
4 فاسد شده خون در بدن عارف و عامی دستور حکیمانه ز فصاد بگیرید»
1 ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود
2 از برای نشر آزادی زبان باید گشاد ارتجاعیون عالم را زبون باید نمود
3 تا که در نوع بشر گردد تساوی برقرار سعی در الغاء القاب و شئون باید نمود
4 ثروت آنکس که می باشد فزون باید گرفت وآنکه کم از دیگران دارد فزون باید نمود
1 نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند
2 در مقام صلح این قوم ار سپر انداختند تیغ بازی با سلحشوران جنگی میکنند
3 دیو را خوانند همسنگ پری هنگام مهر روم را درگاه کین همرنگ زنگی میکنند
4 عرض و طول ارض را از بهر خود خواهند و بس با همه روزی فراخی چشم تنگی میکنند
1 آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود دیدی آخر بهر ملت دشمن خونخوار بود
2 وآن که ما او را صمد جو سالها پنداشتیم در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود
3 زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح روز اندر مسجد و شب خانه خمار بود
4 بیقراری گر به ظاهر بودش از عقد قرار عاقد آن را به باطن محرم اسرار بود
1 دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
2 فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
3 این کشور ویرانه که ایران بودش نام از ظلم یکی خانه آباد ندارد
4 دلها همه گردیده خراب از غم و اندوه جز بوم در این بوم دل شاد ندارد
1 جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد
2 آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع دل از طرف کلاه تو نریزد
3 کانون شدی ای سینه مگر کز شرر دل جز اخگر غم ز آتش آه تو نریزد
4 تا در خم می از پی توبه نکنی غسل ای شیخ گنهکار گناه تو نریزد
1 با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد کس ندانست که در پرده چه رازی دارد
2 بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن دست کوتاه من امید درازی دارد
3 گرو آخر ببرد درگه بازی ز حریف پاکبازی که دل و دیده بازی دارد
4 خواجه گاهی به نگاهی دل ما را ننواخت تا بگویم نظر بنده نوازی دارد
1 با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند چرخ نوبت را به نام نامی او میزند
2 وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد پایه قدرش به کاخ مهر پهلو میزند
3 تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایهدار خویشتن را از طمع زین سو بدان سو میزند
4 گر ندیدی حمله مالک به دهقان ضعیف گرگ را بنگر، چسان خود را به آهو میزند
1 در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید سخت از این سستمردم قتل بیاندازه باید
2 تا مگر از زردرویی رخ بتابیم ای رفیقان چهره ما را ز خون سرخ دشمن غازه باید
3 نام ما، در پیش دنیا پست از بیهمتی شد غیرتی چون پور کیخسرو بلندآوازه باید
4 میکند تهدید ما را این بنای ارتجاعی منهدم این کاخ را از صدر تا دروازه باید
1 پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند کارفرما کارگر را کی رعایت میکند
2 ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه کان ز داس و دست دهقانان حکایت میکند
3 فوری از نای وزیر آید نوای راضیم از فلان مأمور اگر ملت شکایت میکند
4 آخر ای مظلوم از مظلوم چون خود یاد کن چون ببینی ظالم از ظالم حمایت میکند