آثار فرخی یزدی

صفحه 8 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 «خیزید ز بیدادگران داد بگیرید وز دادستانان جهان یاد بگیرید

2 در دادستانی ره و رسم ار نشناسید در مدرسه این درس ز استاد بگیرید

3 از تیشه و از کوه گران یاد بیارید سرمشق در این کار ز فرهاد بگیرید

4 فاسد شده خون در بدن عارف و عامی دستور حکیمانه ز فصاد بگیرید»

1 ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود وین بنای سست پی را سرنگون باید نمود

2 از برای نشر آزادی زبان باید گشاد ارتجاعیون عالم را زبون باید نمود

3 تا که در نوع بشر گردد تساوی برقرار سعی در الغاء القاب و شئون باید نمود

4 ثروت آنکس که می باشد فزون باید گرفت وآنکه کم از دیگران دارد فزون باید نمود

1 نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی می‌کنند از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی می‌کنند

2 در مقام صلح این قوم ار سپر انداختند تیغ بازی با سلحشوران جنگی می‌کنند

3 دیو را خوانند همسنگ پری هنگام مهر روم را درگاه کین همرنگ زنگی می‌کنند

4 عرض و طول ارض را از بهر خود خواهند و بس با همه روزی فراخی چشم تنگی می‌کنند

1 آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود دیدی آخر بهر ملت دشمن خونخوار بود

2 وآن که ما او را صمد جو سال‌ها پنداشتیم در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود

3 زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح روز اندر مسجد و شب خانه خمار بود

4 بی‌قراری گر به ظاهر بودش از عقد قرار عاقد آن را به باطن محرم اسرار بود

1 دل در کف بیداد تو جز داد ندارد ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد

2 فریادرسی نیست در این ملک وگرنه کس نیست که از دست تو فریاد ندارد

3 این کشور ویرانه که ایران بودش نام از ظلم یکی خانه آباد ندارد

4 دلها همه گردیده خراب از غم و اندوه جز بوم در این بوم دل شاد ندارد

1 جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد

2 آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع دل از طرف کلاه تو نریزد

3 کانون شدی ای سینه مگر کز شرر دل جز اخگر غم ز آتش آه تو نریزد

4 تا در خم می از پی توبه نکنی غسل ای شیخ گنهکار گناه تو نریزد

1 با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد کس ندانست که در پرده چه رازی دارد

2 بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن دست کوتاه من امید درازی دارد

3 گرو آخر ببرد درگه بازی ز حریف پاکبازی که دل و دیده بازی دارد

4 خواجه گاهی به نگاهی دل ما را ننواخت تا بگویم نظر بنده نوازی دارد

1 با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند چرخ نوبت را به نام نامی او می‌زند

2 وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می‌زند

3 تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایه‌دار خویشتن را از طمع زین سو بدان سو می‌زند

4 گر ندیدی حمله مالک به دهقان ضعیف گرگ را بنگر، چسان خود را به آهو می‌زند

1 در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید سخت از این سست‌مردم قتل بی‌اندازه باید

2 تا مگر از زردرویی رخ بتابیم ای رفیقان چهره ما را ز خون سرخ دشمن غازه باید

3 نام ما، در پیش دنیا پست از بی‌همتی شد غیرتی چون پور کیخسرو بلندآوازه باید

4 می‌کند تهدید ما را این بنای ارتجاعی منهدم این کاخ را از صدر تا دروازه باید

1 پیش خود تا فکر نفع بینهایت می‌کند کارفرما کارگر را کی رعایت می‌کند

2 ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه کان ز داس و دست دهقانان حکایت می‌کند

3 فوری از نای وزیر آید نوای راضیم از فلان مأمور اگر ملت شکایت می‌کند

4 آخر ای مظلوم از مظلوم چون خود یاد کن چون ببینی ظالم از ظالم حمایت می‌کند

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی