آثار فرخی یزدی

صفحه 7 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت چشم بد دور که آن ماه به من خوب گذشت

2 مگذر از بیشه ما نیست گرت جرأت شیر که در اینجا نتوان با دل مرعوب گذشت

3 مردم از کشمکش زندگی و حیف که عمر همه در پیچ و خم کوچه آشوب گذشت

4 فرخی عمر امانی نفسی بیش نبود آن هم از آمد و شد گر بد و گر خوب گذشت

1 پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست پس چرا در کشور ما این عمل معمول نیست

2 واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت هر چه می خواهی در ایران فقر هست و پول نیست

3 با فلاکت مملکت از چهار سو پر سائل است وز برای اینهمه سائل کسی مسئول نیست

4 بس ز بیچیزی جهان تاریک شد در پیش چشم چشم مردم مبتلای نرگس مکحول نیست

1 غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست باد بر هم زن خاکستر این آتش نیست

2 هست سیم و زر ما پاکدلان پاکی قلب قلب قلب است که درگاه محک، بیغش نیست

3 در کمان خانه ابروی تو در گاه نگاه تیرهائیست که در ترکش کی آرش نیست

4 من نه تنها ز غم عشق تو دیوانه شدم عاقلی نیست که مجنون تو لیلی وش نیست

1 زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت مشکل ما را به مردن خوب آسان کرد و رفت

2 جغد غم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت

3 پیش مردم آشکارا چون مرا دیوانه ساخت روی خود را آن پری از دیده پنهان کرد و رفت

4 وانکرد از کار دل چون عقده باد مشکبوی گردشی در چین آن زلف پریشان کرد و رفت

1 چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ پای گل زن ز کف سبزخطان ساغر سرخ

2 اشک چون سیم سپیدم شد از آن خون که ز خلق زردرویی کشد آنکس که ندارد زر سرخ

3 گرچه من قاتل دل را نشناسم اما دیده‌ام در کف آن چشم سیه خنجر سرخ

4 کی به بام تو پری روی زند بال و پری هر کبوتر که ز سنگ تو ندارد پر سرخ

1 آن دست دوستی که در اول نگار داد با دشمنی به خون دل آخر نگار داد

2 دیدی که باغبان جفاپیشه عاقبت بر باد آشیانه چندین هزار داد

3 می خواست خون ز کشور دارارود چو جوی دستی که تیغ کید به جانو سیار داد

4 با اختیار تام کند طرد و قتل و حبس ای داد از کسی که به او اختیار داد

1 این ستمکاران که می‌خواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند

2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند

3 جشن و ماتم پیش ما باشد یکی چون بره را روزگار جشن و ماتم هردو قربانی کنند

4 روز شادی نیست در شهری که از هر گوشه‌اش بی‌نوایان بهر نان هرشب نواخوانی کنند

1 باید این دور اگر عالی و گردون باشد گنگ و کور و کر و سرگشته چو گردون باشد

2 در محیطی که پسند همه دیوانه‌گری است عاقل آن است که در کسوت مجنون باشد

3 خسرو کشور ما تا بود این شیرین‌کار لاله‌سان دیده مردم همه گلگون باشد

4 عذر تقصیر همی‌خواهد و گوید مأمور کاین جنایت حسب‌الامر همایون باشد

1 ای دوره طهمورث، دل یکدله باید کرد یک سلسله دیوان را در سلسله باید کرد

2 تا این سر سودائی، از شور نیفتاده در راه طلب پا را، پر آبله باید کرد

3 بدبختی ما تنها از خارجه چون نبود هر شکوه که ما داریم از داخله باید کرد

4 با جامه مستحفظ در قافله دزدانند این راهزنان را طرد، از قافله باید کرد

1 به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد

2 ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا پس از مشروطه با افزار استبداد می‌گردد

3 تپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته آهسته رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد

4 شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کج‌روش تا کی به کام این جفاجو با همه بیداد می‌گردد

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی