نارفیقان چون به یکرنگان دو از فرخی یزدی غزل 73
1. نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند
از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند
...
1. نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی میکنند
از چه تفسیر دو رنگی را زرنگی میکنند
...
1. آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود
دیدی آخر بهر ملت دشمن خونخوار بود
...
1. دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
...
1. جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد
الا خطر از تیر نگاه تو نریزد
...
1. با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد
کس ندانست که در پرده چه رازی دارد
...
1. با ادب در پیش قانون هرکه زانو میزند
چرخ نوبت را به نام نامی او میزند
...
1. در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید
سخت از این سستمردم قتل بیاندازه باید
...
1. پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند
کارفرما کارگر را کی رعایت میکند
...
1. اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید
وگر همدرد مجنونی غم دیوانگی باید
...
1. ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر میکند
هرکجا خاکیست از باران خون تر میکند
...
1. کام دلم ز وصل تو حاصل نمیشود
گیرم که شد، دگر دل من دل نمیشود
...
1. این غرقه به خاک و خون دلی بود
یا طایر نیم بسملی بود
...