آثار فرخی یزدی

صفحه 9 از 20
20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی

1 ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما تا که آزادی بود دربند در بندیم ما

2 خوار و زار و بیکس و بیخانمان و دربدر با وجود اینهمه غم، شاد و خرسندیم ما

3 جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه گوشه گیر و سربلند و سخت پیوندیم ما

4 در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما

1 باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها

2 پرده های تار و رنگارنگی آید در نظر لیک مخفی در پس آن پرده ها اسرارها

3 مارهای مجلسی دارای زهری مهلکند الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها

4 دفع این کفتارها گفتار نتواند نمود از ره کردار باید دفع این کفتارها

1 خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود تا دل شب بوسه گاه ما لب پیمانه بود

2 عقده های اهل دل را مو به مو می کرد باز در کف مشاطه باد صبا گر شانه بود

3 با من و مرغ بهشتی کی شود هم آشیان آن نظر تنگی که چشمش سوی آب و دانه بود

4 سوخت از یک شعله آخر شمع را پا تا به سر برق آن آتش که در بال و پر پروانه بود

1 نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد دسته سنبل مدام از شانه پا انداز دارد

2 رونما گیرد ز گل چون رو نماید در گلستان بر عروسان چمن آن نازنین بس ناز دارد

3 ساختم با سوختن یک عمر در راه محبت عشق عالم سوز آری سوز دارد ساز دارد

4 زین اسیران مصیبت دیده نبود چون من و دل مرغ بی بالی که در دل حسرت پرواز دارد

1 در غمت کاری که آه آتشینم کرده است آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است

2 دولت وصل تو شیرین لب بر غم آسمان با گدائی خسرو روی زمینم کرده است

3 تا برون آرم دمار از آن گروه مار دوش تربیت همدوش پور آبتینم کرده است

4 خاک کوی آن بهشتی طلعت غلمان سرشت بی نیاز از کوثر و خلد برینم کرده است

1 شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب خوبی گفتار داری بایدت رفتار خوب

2 گر تو را تعمیر این ویران عمارت لازم است باید از بهر مصالح آوری معمار خوب

3 بت‌پرست خوب به از خودپرست بدرفیق یار بد بدتر بود صد بار از اغیار خوب

4 خوب دانی کیست پیش خوب و بد در روزگار آنکه می‌ماند ز کار خوب او آثار خوب

1 دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت چشم بد دور که آن ماه به من خوب گذشت

2 مگذر از بیشه ما نیست گرت جرأت شیر که در اینجا نتوان با دل مرعوب گذشت

3 مردم از کشمکش زندگی و حیف که عمر همه در پیچ و خم کوچه آشوب گذشت

4 فرخی عمر امانی نفسی بیش نبود آن هم از آمد و شد گر بد و گر خوب گذشت

1 دوش یارم زد چو بر زلف پریشان شانه را موبه‌مو بگذاشت زیر بار دل‌ها شانه را

2 نیست عاقل را خبر از عالم دیوانگی گر ز نادانی ملامت می‌کند، دیوانه را

3 در عزای عاشق خود شمع سوزد تا به حشر خوب معشوق وفاداری بود، پروانه را

4 جز دل سوراخ سوراخش نبود از دست شیخ دانه‌دانه چون شمردم سبحه صد دانه را

1 آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد مملکت را می فروشد تا که دلالی بگیرد

2 یک ولایت را بغارت می دهد تا با جسارت تحفه از حاکم ستاند، رشوه از والی بگیرد

3 از خیانت کور سازد آنکه چشم مملکت را چشم آن دارد ز ملت مزد کحالی بگیرد

4 روی کرسی وکالت آنکه زد حرف از کسالت اجرت خمیازه خواهد، حق بیحالی بگیرد

1 گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید خون در دل نوباوه یعقوب نماید

2 خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت کو کاوه که چرمی به سر چوب نماید

3 مپسند خدایا که سر و افسر جم را با پای ستم دیو، لگدکوب نماید

4 کو دست توانا که به گلزار تمدن هر خار و خسی ریخته جاروب نماید

آثار فرخی یزدی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فرخی یزدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی