دل باز رست از تو ،ز بند زمانه از وحشی بافقی غزل 264
1. دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
در هم شکست بند و در بند خانه هم
...
1. دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
در هم شکست بند و در بند خانه هم
...
1. تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم
وقتست که با یار به عشرت بنشینم
...
1. برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام
باز خود را هرزه گرد رهگذاری کردهام
...
1. هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم
زهر تو به سد رغبت جلاب کشیدیم
...
1. سحر کجاست که فراش جلوهگاه توام
نشسته بر سر ره دیدهبان راه توام
...
1. ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
...
1. عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
...
1. من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
اگر وحشی غزالی بود او را رام میکردم
...
1. نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم
دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم
...
1. به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم
سگ وفای خود و بندهٔ محبت خویشم
...
1. شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم
ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم
...
1. این بس که تماشایی بستان تو باشم
مرغ سر دیوار گلستان تو باشم
...