1 غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد
2 میکشد صد بار هر ساعت من بد روز را من نمیدانم که روزی چند بارم میکشد
3 گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم میکشد
4 شب هلاکم میکند اندیشهٔ غم های روز روز فکر محنت شب های تارم میکشد
1 مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ
2 غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ
3 عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ
4 بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
1 از تندی خوی تو گهی یاد نکردم کز درد ننالیدم و فریاد نکردم
2 پیش که رسیدم، که ز اندوه جدائی نگریستم و حرف تو بنیاد نکردم
3 با اینهمه بیداد که دیدم ز تو هرگز دادی نزدم ناله ز بیداد نکردم
4 گفتی چه کس است این ، چه کسم، آن که ز جورت جان دادم و آه از دل ناشاد نکردم
1 ای دل به بند دوری او جاودانه باش ای صبر پاسبان در بند خانه باش
2 ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت در بند کسر حرمت این آستانه باش
3 هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست سد ساله راه فاصله گو در میانه باش
4 سد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست گو یک زبان بر سر آمد سد زبانه باش
1 بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش عذر عتاب گفتن و وعدهٔ وصل دادنش
2 بود جهان جهان فریب از پی جان مضطرب آمدن و گذشتن و رفتن و ایستادنش
3 ناز دماند از زمین، فتنه فشاند از هوا طرز خرام کردن و پا به زمین نهادنش
4 جذب محبتش کشد، هست بهانهای و بس اینهمه تند گشتن و در پی من فتادنش
1 من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم اگر وحشی غزالی بود او را رام میکردم
2 درین مدت اگر اوقات من صرف ملک میشد باو در بزمگاه عیش می در جام میکردم
3 رهم را منتهایی نیست زان رو دورم از مقصد اگر میداشت پایانی منش یک گام میکردم
4 به کنج این قفس افتاده عاجز من همان مرغم که تعلیم خلاص بستگان دام میکردم
1 عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد
2 بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مست گه میانم گیرد و گاهی گریبانم کشد
3 پر نگاهی کو که چون بر دل گشاید تیر ناز از پی هم سد نگه تازد که پیکانم کشد
4 سرمهای خواهم که جز یک رو نبینم ، عشق کو تا به میل آتشین در چشم گریانم کشد
1 شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم
2 چندی بکوشم در وفا کز من نپوشد راز خود هم محرم مجلس شوم هم باده پیمایی کنم
3 گر خواهیم در بند غم پای وفا در سلسله کردم میان خاک و خون زنجیر فرسایی کنم
4 تو خفته و من هر شبی در خلوت جان آرمت دل را نگهبانی دهم خود را تماشایی کنم
1 ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز
2 کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله اینهمه آزردگی داری و خرسندی هنوز
3 وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی اله اله ، بسته آن سست پیوندی هنوز
4 با همه خدمت چه بودی گر پذیرفتی ترا شرم بادت زین غلامی، بی خداوندی هنوز
1 هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم زهر تو به سد رغبت جلاب کشیدیم
2 این باب محبت همه اشکال دقیقست ما زحمت بسیار در این باب کشیدیم
3 دوش از طرف بام کسی پرتو مه تافت از ظلمت شب رخت به مهتاب کشیدیم
4 گر آهن بگداخته در بوتهٔ ما ریخت گشتیم سراپا لب و چون آب کشیدیم