آثار وحشی بافقی

صفحه 23 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید بانگ درای همت زین کاروان نیاید

2 ای عندلیب خو کن با خار غم که هرگز بوی گل مروت زین بوستان نیاید

3 بر حرف اهل حاجت گوش قبول بگشا کاین حرف را نگوید کس تا به جان نیاید

4 ناچار گشته غربت دل را و گرنه هرگز مرغی بود که یادش از آشیان نیاید

1 که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید

2 رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

3 ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید

4 کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید

1 روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر هوای یار دگر دارم و دیار دگر

2 به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

3 میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

4 خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

1 دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر

2 گله گر کنم ز خویت به جز اینقدر نباشد که شوند اگر تو خواهی قدری ازین نکوتر

3 همه رنگ حیله بینم پس پردهٔ فریبت برو ای دو رو که هستی ز گل دور و دوروتر

4 تو نه مرغ این شکاری پی صید دیگری رو که عقاب دیگر آمد به شکار این کبوتر

1 آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر زیر پای خود سر عجز گدای خود نگر

2 این چه استغنا و ناز است ، این چه کبر و سرکشیست حسبه‌لله به سوی مبتلای خود نگر

3 چون خرامی غمزه را بنشان بر آن دنبال چشم نیم کشته نازْ خلقی، بر قفای خود نگر

4 این مَبین جانا که آسان پنجه صبرم شکست زور بازوی غم مرد آزمای خود نگر

1 گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار خود را ز زبان من دیوانه نگه دار

2 جا در خور او جز صدف دیدهٔ من نیست گو جای خود آن گوهر یکدانه نگه دار

3 زاهد چه کشی اینهمه بر دوش مصلا بردار سبوی من و رندانه نگه دار

4 هر چیز که جز باده بود گو برو از دست در دست همین شیشه و پیمانه نگه دار

1 جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر

2 شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی تو برو بهر علاج دل بیمار دگر

3 گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر

4 بسکه آزرده مرا خوشترم از راحت اوست گر سد آزار ببینم ز دل آزار دگر

1 عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور قاف تا قاف بود عزلت عنقا مشهور

2 پایه آن یافت که گردید مجرد ز همه هست آری به فلک رفتن عیسا مشهور

3 نه همین قصه مجنون شده مشهور جهان در جهان هست ز ما نیز سخنها مشهور

4 شهرت حسن کند زمزمه عشق بلند شد ز یوسف سخن عشق زلیخا مشهور

1 شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز

2 ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز

3 هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز

4 چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز

1 مست آن ترک به کاشانه من بود امروز وه چه غوغا که نه در خانهٔ من بود امروز

2 وای بر غیر اگر یک دو سه روزی ماند با من این نوع که جانانهٔ من بود امروز

3 بی لبت خون دلی بود که دورم می‌داد می که در ساغر و پیمانهٔ من بود امروز

4 بسکه شب قصهٔ دیوانگی از من سر زد بر زبان همه افسانهٔ من بود امروز

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی