آثار وحشی بافقی

صفحه 21 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر

2 شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی تو برو بهر علاج دل بیمار دگر

3 گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر

4 بسکه آزرده مرا خوشترم از راحت اوست گر سد آزار ببینم ز دل آزار دگر

1 ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش خون چون من بیکسی آسان توان بردن ز پیش

2 هست بیش از طاقت من بار اندوه فراق بیش ازین طاقت ندارم گفته‌ام سد بار بیش

3 ناوکت گفتم زدل بگذشت رنجیدی به جان جان من گفتم خطایی مگذران از لطف خویش

4 از کدامین درد خود نالم که از دست غمت سینه‌ام چون دل فکار است و درون چون سینه ریش

1 با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش باز با جمع غریبی آشنا می‌بینمش

2 باز تا امروز دارد با که میل اختلاط زانکه از یاران دیروزی جدا می‌بینمش

3 ماه رخسارش که چون آیینه بودی در صفا بی‌صفا گردید با من بی‌صفا می‌بینمش

4 آنکه هر دم در ره او می‌فکندم خویش را راه می‌گردانم اکنون هر کجا می‌بینمش

1 زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود بودش گمان مهر وهنوزش یقین نبود

2 اقرار مهر کردم وگفتم وفاکنی کشتی مرا قرار تو با من چنین نبود

3 انکار مهر سد ره سد تغافل است اما چه سود چون دل ما پیش بین نبود

4 من خود گره به کار خود انداختم که تو زین پیش با منت گرهی بر جبین نبود

1 نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم

2 گر چه از دل می‌رود عشق به جان آمیخته با وجود این وداع صعب گریان نیستیم

3 گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسوده‌ایم درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم

4 آنچه مارا خوار می‌کرد آن محبت بود و رفت گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم

1 دلم خود را به نیش غمزه‌ای افکار می‌خواهد شکایت دارد از آسودگی، آزار می‌خواهد

2 بلا اینست کاین دل بهر ناز و عشوه می‌میرد ز نیکویان نه تنها خوبی رخسار می‌خواهد

3 دل از دستی بدر بردن نباشد کار هر چشمی نگاه پر تصرف غمزه پر کار می‌خواهد

4 بود آهو که صیادش به یک تیر افکند در خون دلی را صید کردن کوشش بسیار می‌خواهد

1 روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر هوای یار دگر دارم و دیار دگر

2 به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

3 میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

4 خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

1 دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی‌داند چراغی را که این آتش بود مردن نمی‌داند

2 دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی‌داند

3 خسک در زیر پا دارد مقیم کوی مشتاقی عجب نبود که پای صبر افشردن نمی‌داند

4 عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان کسی دست تظلم بر عنان بردن نمی‌داند

1 ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد

2 عمرت دراز باد که ما را فراق تو خوش می‌برد به زاری و خوش زار می‌کشد

3 مجروح را جراحت و بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار می‌کشد

4 آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد اول جفا کشان وفادار می‌کشد

1 کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش

2 غماز در کمین گهرهای راز بود قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش

3 من بودم و نمودی و باقی خیال تو رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش

4 یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی