آثار وحشی بافقی

صفحه 19 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد

2 به خود دادم قرار صبر بی او یک دو روز اما از آن ترسم که ناگه روزگاری در میان افتد

3 فغان کز دست شد کارم ز هجر و کار سازان را ز ضعف طالعم هر روز کاری در میان افتد

4 خوش آن روزی که چون گویند پیشت حرف مشتاقان حدیث درد من هم از کناری در میان افتد

1 کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید

2 به بزم عیش بی دردان به جانم ، کو غم آبادی که سوزد یک طرف مجنون و یک سو کوهکن گرید

3 چه می‌پرسی حدیث درد پروردی که احوالش کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید

4 نشینم من هم از اندوه و، دور از کوی او گریم غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید

1 کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد

2 اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد

3 دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت تا رفته‌ای از دیده چه گویم که چها شد

4 با جلوهٔ حسنت چه کند این تن چون کاه انوار تجلیست کزان کوه ز پا شد

1 پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد

2 تبسمی ز لب دلفریب او دیدم که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد

3 چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد

4 ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف دلی که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خم کرد

1 غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد

2 ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد

3 نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد

4 بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد

1 در آن دیار که هجران بود حیات نباشد اساس زندگی خضر را ثبات نباشد

2 منادی است ز هجران که هر که بندی شد ز بند خانه ما دیگرش نجات نباشد

3 مبین به ظاهر بی‌لطفیش که هست بتان را تغافلی که کم از هیچ التفات نباشد

4 متاعهای وفا هست در دکانچهٔ عشقم که در سراسر بازار کاینات نباشد

1 هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد که به جان‌دادن من گریهٔ بسیار نکرد

2 که مرا در نظرآورد که از غایت ناز چین برابر و نزد و روی به دیوار نکرد

3 هیچ سنگین دل بی‌رحم به غیر از تو نبود که سرود غم من در دل او کار نکرد

4 روح آن کشتهٔ غم شاد که تا بود دمی یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

1 آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند آهی زدیم و آینه‌ات را جلا نماند

2 روزی که ما ز بند تو آزاد می‌شدیم بودند سد اسیر و یکی مبتلا نماند

3 دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او هیچم امیدواری مهر و وفا نماند

4 سوی مصاحبان تو هرگز کسی ندید کز انفعال چشم تو بر پشت پا نماند

1 هرکه یار ماست میل کشتن ما می‌کند جرم یاران چیست دوران این تقاضا می‌کند

2 می‌کند افشای درد عشق داغ تازه‌ام این سیه‌رو دردمندان را چه رسوا می‌کند

3 اشک هر دم پیش مردم آبرویم می‌برد چون توان گفتن که طفلی با من اینها می‌کند

4 از جنون ما تماشای خوشی خواهد شدن هر که می‌آید به کوی ما تماشا می‌کند

1 ما را به سوی خود خم موی تو می‌کشد زنجیر کرده بر سر کوی تو می‌کشد

2 ای باغ خوش بخند که خلقی ز هر طرف چون سبزه رخت بر لب جوی تو می‌کشد

3 ای سبزه، بخت سبز تو داری که لاله سان هر سو کسی پیاله بر روی تو می‌کشد

4 ای بوستان شکفته شو اکنون که خلق را دل همچو غنچه باز به سوی تو می‌کشد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی