آثار وحشی بافقی

صفحه 18 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 ملک دل را سپه ناز به یغما آمد دیده را مژده که هنگام تماشا آمد

2 تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد

3 پرتو طلعت یوسف مگرش خواهد عذر آنچه بر دیدهٔ یعقوب و زلیخا آمد

4 غمزه‌اش کرد طمع در دل و چونش ندهم خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد

1 اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند هر کس که از جان بگذرد بسیار خون آسان کند

2 ای دل به راه سیل غم جان را چه غمخواری کنی این خانهٔ اندوه را بگذار تا ویران کند

3 جان صرف پرکاری که او چون رو به بازار آورد بازار خوبان بشکند نرخ بلا ارزان کند

4 از بی سر و سامانیم یاران نصیحت تا به کی او می‌گذارد تا کسی فکر سرو سامان کند

1 خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد

2 خوش آن عشقی که در کوی جنونم خسروی بخشد جهان پر لشکر از اشک جهان پیمای من باشد

3 هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده‌داری ها که در هر گوشه‌ای افسانهٔ سودای من باشد

4 خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساری جهانی لاله زار چشم خون پالای من باشد

1 در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد

2 لیلی که شد مجنون ازو دور از خرد سد مرحله کو تا ز عشق روی تو سد ره ز مجنون بگذرد

3 ای آنکه پرسی حال من وه چون بود حال کسی کزدیده هر دم بر رخش سد جدول خون بگذرد

4 از دل برآید شعله‌ای کاتش به عالم در زند هر گه که در خاطر مرا آن جامه گلگون بگذرد

1 نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید

2 مگوییدش حدیث کوه درد من که می‌ترسم چو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آید

3 از آنم کس نمی‌پرسد که چون پرسد کسی حالم باو گویم غم دل آنقدر کز من به جان آید

4 بیا ای باد خاکم بر سر هر رهگذر افکن که دامانش بگیرم هر کجا دامن کشان آید

1 هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد در خور شکر عطای تو زبانی بدهد

2 آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است هم مگر همت تو بحری و کانی بدهد

3 چشمهٔ فیض گشا خاطر فیاض شماست وه چه باشد که به ما طبع روانی بدهد

4 وحشی از عهدهٔ شکر تو نیاید بیرون عذر این خواهد اگر عمر امانی بدهد

1 غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد وین غم دیگر که دور از روی یارم می‌کشد

2 می‌کشد صد بار هر ساعت من بد روز را من نمی‌دانم که روزی چند بارم می‌کشد

3 گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم می‌کشد

4 شب هلاکم می‌کند اندیشهٔ غم های روز روز فکر محنت شب های تارم می‌کشد

1 کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانه‌ای باشد

2 چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی که اینهم در میان مردمان افسانه‌ای باشد

3 من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش که چون خود را بسوزد کمتر از پروانه‌ای باشد

4 میان آشنایان هر چه می‌خواهی بکن با من ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانه‌ای باشد

1 باغ ترا نظارگیانی که دیده‌اند گفتند سبزه های خوشش بر دمیده‌اند

2 در بوستان حسن تو گل بر سر گلست در بسته بوده‌ای و گلش را نچیده‌اند

3 ای باد سرگذشت جدایی به گل بگوی زین بلبلان که سر به پر اندر کشیده‌اند

4 آیا چگونه می‌گذرد تلخی قفس بر طوطیان که بر شکرستان پریده‌اند

1 عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند عاشقی را مایهٔ بی اعتباری گفته‌اند

2 کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من عاشقی را رکن اعظم بردباری گفته‌اند

3 پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را غایت نومیدی و امیدواری گفته‌اند

4 پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفته‌اند

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی