ما را دو روزه دوری دیدار از وحشی بافقی غزل 204
1. ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
...
1. ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
...
1. خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد
...
1. عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد
انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد
...
1. درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد
...
1. دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
شکایت دارد از آسودگی، آزار میخواهد
...
1. جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
...
1. آه شراره بارم کان از درون برآمد
ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد
...
1. کی اهل دل به کام خود از دوستان برند
تا کارشان به جان نرسد کی ز جان برند
...
1. ز عشق من به تو اغیار بدگمان شدهاند
کرشمههای نهان را نگاهبان شدهاند
...
1. یاران خدای را به سوی او گذر کنید
باشد کش این خیال ز خاطر بدر کنید
...
1. سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سر این غرور کردم که کمی درو نیاید
...
1. روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید
تا تو گفتی دور شو زین در کسم دیگر ندید
...