آثار وحشی بافقی

صفحه 16 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم

2 صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید طاقت من چو همین بود چه می رنجیدم

3 غیردانست که از مجلس خاصم راندی شب که با چشم تر از کوی تو بر گردیدم

4 یاد آن روز که دامان توام بود به دست می‌زدی خنجر و من پای تو می‌بوسیدم

1 نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم آن خط غلامی که ندادیم دریدیم

2 در دست نداریم به جز خار ملامت زان دامن گل کز چمن وصل نچیدیم

3 این راه نه راهیست عنان بازکش ای دل دیدی که درین یک دو سه منزل چه کشیدیم

4 مانند سگ هرزه رو صید ندیده بیهوده دویدیم و چه بیهود دویدیم

1 غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد

2 ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد

3 نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد

4 بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد

1 خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد

2 سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد

3 گر چه توانی چاره‌ام سهل است گو دردم بکش نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد

4 جانی که پرسیدی از و کرده وداع کالبد بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد

1 ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم

2 می‌آید از گشودن آن بوی منتی در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم

3 در کار ما مضایقه‌ای داشت ناخدا کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم

4 در خود نیافتیم مدارا به اهرمن بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم

1 آه شراره بارم کان از درون برآمد ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد

2 می‌کرد دل تفأل از مصحف جمالش از زلف او به فالش جیم جنون برآمد

3 فانوس وار ما را از شمع دل فروزی آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد

4 از لالهٔ جگر خون احوال کوهکن پرس کان داغدار با او در بیستون برآمد

1 شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید

2 آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز بسیار زود بود به این عشق چون کشید

3 فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید

4 خود را نهفته بود بر این آستانه عشق بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید

1 الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش ز دام حیلهٔ مردم فریبان در امان دارش

2 صدای شهپر شاهینی از هر گوشه می‌آید تذرو غافلی دارم مقیم آشیان دارش

3 خدایا با منش خوش سر گران داری و خرسندم نه تنها با من و بس ، با همه کس سرگران دارش

4 پدید آرد هوس از عشق با مردم جفا کاری نمی‌خواهم بر این باشد ، خداوندا برآن دارش

1 دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

2 رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

3 رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود

4 یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود

1 درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد

2 ز حرف و صوت بیرونست راز عشق من با او رموز عشق وجدانیست در گفتار کی گنجد

3 من و آزردگی از عشق او حاشا معاذلله دلی کز مهر پر باشد در او آزار کی گنجد

4 به رطل بخت یک خمخانه می ساقی که بر لب نه به ظرف تنگ من این بادهٔ بسیار کی گنجد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی