1 مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود
2 دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری مگسی بود که مهمان سرخوانی بود
3 دست امید که یک بار نقابی نکشید بود دور از سر و نزدیک به دامانی بود
4 آنکه از تشنگیش بود گذر بر ظلمات تف نشان جگرش چشمهٔ حیوانی بود
1 آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود
2 من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود
3 چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود
4 بود از مجنون به لیلی لاف یکرنگی دروغ در میان گر احتیاج قاصد و مکتوب بود
1 بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود بنده بودیم و زبان ماجرا کوتاه بود
2 حق یاریهای سابق گر نبستی راه نطق درجواب این که گفتی نکتهای در راه بود
3 پیش ازینم جان فزودی لذت دشنام او اله اله از چه امروز اینچنین جانکاه بود
4 گو مده فرمان که دیگر نیست دل فرمان پذیر حکم او میرفت چندانی که اینجا شاه بود
1 آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود چندین شراب در خم و خمخانهٔ که بود
2 ای مرغ زود رام که آورد نقل و می دام فریب آب که و دانهٔ که بود
3 روشن بسان آتش حسنت می که شد شمعت زبانه کش پی پروانهٔ که بود
4 آوازهات به مستی و رندی بلند شد افشای آن ز نعرهٔ مستانهٔ که بود
1 دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
2 رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
3 رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود
4 یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود
1 با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود و ز زهر چشم جانب ما دیدنش چه بود
2 آن ناز چشم کرده سر صلح اگر نداشت از دور ایستادن و خندیدنش چه بود
3 اظهار قرب اگر نه غرض بود غیر را از من ره حریم تو پرسیدنش چه بود
4 گر وعدهٔ وصال نبودش به دیگران بی وجه تند گشتن و رنجیدنش چه بود
1 چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود
2 در تصرف چون نمیآورد حسنت ملک دل این حشر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود
3 مشکلی دارم بپرسم از تو ، یا از یارتو جلوهٔ خوبی چه و منع تماشایی چه بود
4 بود چون در کیش خوبی عیب عاشق داشتن جرم چشم ما چه باشد عرض زیبایی چه بود
1 چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود تغییر طور خویش چرا مدعا چه بود
2 ما کشتهٔ جفا نه برای وفا شدیم سد جان فدای خنجر تو خونبها چه بود
3 بی شکوه و شکایت ما ترک جور چیست دیدی چه ناصواب ، بفرما خطا چه بود
4 طبع تو هیچ خاطر ما در میان ندید منع جفا و جور ز بهر خدا چه بود
1 دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود چشم پر عربدهاش بر سر ناز آمده بود
2 چشمش از ظاهر حالم خبری میپرسید غمزهاش نیز به جاسوسی راز آمده بود
3 بود هنگامهٔ من گرم چنان ز آتش شوق که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود
4 غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت زانکه در بوتهٔ غیرت به گداز آمده بود