آثار وحشی بافقی

صفحه 15 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

2 خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد

3 ما و میخانه که تمکین گدایی‌در او شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد

4 جام می کشتی نوح است چه پروا داریم گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد

1 کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست

2 در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست

3 ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست قرب ارزانی به مشتاقی که دور اندیش نیست

4 بر سر خوانند نزدیکان ولیکن لطف شاه منتظر جز بر ره دریوزهٔ درویش نیست

1 من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

2 نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

3 چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

4 گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

1 طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را

2 شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را

3 هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را

4 شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمی بسکه به ذوق می‌کشم این می ناگوار را

1 دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

2 گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

3 از آتش سودای تو و خار جفایت آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

4 بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

1 مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتاده‌ام

2 نوبهاری می‌دماند از خاک من گل وان گذشت گشته‌ام پژمرده و ز نشو و نما افتاده‌ام

3 در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بسته‌بال کرده‌ام آهنگ پرواز و بجا افتاده‌ام

4 گر نمی‌پویم ره دیدار عذرم ظاهر است بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتاده‌ام

1 دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم قربان اختلاط فریبنده‌ات شوم

2 بیعانهٔ هزار غلام است خنده‌ات سد بار بندهٔ لب پر خنده‌ات شوم

3 سد کس به یک نگه فکنی در کمان لطف شیدایی نگاه پراکنده‌ات شوم

4 پروانه سوزد از پی سد گام پرتوت سرگرم شمع عارض تابنده‌ات شوم

1 کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم زهر خند است این که پنداری تبسم می‌کنم

2 در میان اشک شادی گم شدم روز وصال اینچنین روزی که دیدم خویش را گم می‌کنم

3 با من آواره مردم تا به کشتن همرهند من نمی‌دانم چه بی‌راهی به مردم می‌کنم

4 چهره پرخاکستر از گلخن برون خواهم دوید هر چه خواهد کوهکن تا من تظلم می‌کنم

1 نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص

2 کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص

3 کشتی تابوت می‌خواهم که آب از سرگذشت تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص

4 چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص

1 دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم

2 خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم

3 گر آب فراموشی ازین بیشتر آید ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم

4 جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی بنشین تو که من در قدم موکب میرم

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی