آثار وحشی بافقی

صفحه 14 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد هر چند حسرت بیش شد شوق و محبت کم نشد

2 تخم امید ما از و نارسته ماند از بی‌نمی اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد

3 خوش بخت تو ای مدعی کاینجا که من خوارم چنین با یک جهان بی‌حرمتی هیچت ز حرمت کم نشد

4 عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا با اینهمه حق وفا خواری و ذلت کم نشد

1 ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد

2 اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند که از عشق پری رخساره‌ای دیوانه خواهم شد

3 شدم چون رشتهٔ‌ای از ضعف و دارم شادمانیها که روزی یار، با آن گوهر یکدانه خواهم شد

4 به هر جا می‌رسم افسانهٔ عشق تو می‌گویم به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد

1 اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد تاراجگر خانهٔ ویرانه من شد

2 اینست که می‌ریخت به پیمانهٔ اغیار خون ریخت چو دور من و پیمانهٔ من شد

3 اینست که چشم تر من ابر بلا ساخت سیل آمد و بنیاد کن خانهٔ من شد

4 اینست که چون دید پریشانی من ، گفت : وحشی مگر اینست که دیوانهٔ من شد

1 خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد صراحی در بغل جام میش در آستین باشد

2 ز دستت هر چه می‌آمد به ارباب وفا کردی نکردی هیچ تقصیری وفاداری همین باشد

3 رقیبا می‌دهی بیمم که دارد قصد خون ریزیت ازین بهتر چه خواهد بود یا رب اینچنین باشد

4 کجا گفتن توان شرح غم محمل نشین خود اگر همچون جرس ما را زبان آهنین باشد

1 گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

2 خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

3 شهری که در او همچو تو بیدادگری هست بیدادکشان را طمع داد نباشد

4 پروانه که و ، محرمی خلوت فانوس چون در حرم شمع ره باد نباشد

1 به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

2 میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

3 دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد

4 از آن روایی بازار کم عیارانست که در میان محک امتحان نمی‌باشد

1 دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود

2 دی که میمد ز جولانگاه شوخی مست ناز نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود

3 بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان آنچنان می‌شد که گویا از همه بیگانه بود

4 آن نصیحتها که می‌کردیم اهل عشق را این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود

1 امروز ناز را به نیازم نظر نبود زان شیوه‌های خاص یکی جلوه‌گر نبود

2 چشم از غرور اگر چه نمی‌گشت ملتفت عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود

3 بس شیوه‌های ناز که در پرده داشت حسن اما تبسمی که شود پرده در نبود

4 آن خنده‌ها که غنچهٔ سیراب می‌نهفت بیرون ز زیر پردهٔ گلبرگ تر نبود

1 چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود

2 شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود

3 به التفات تو دارم امیدواریها ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود

4 ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو کدام روز دگر اینقدر فغانم بود

1 ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود

2 از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود

3 بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او بود اما اینکه بر خاطر گران باشد، نبود

4 خاطر هرکس ازو می‌شد به نوعی شادمان شادمان گشتم که با من همچنان باشد، نبود

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی