1 به زیر لب حدیث تلخ ، کان بیدادگر دارد بود زهری که بهر کشتن ما در شکر دارد
2 بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
3 ندارد اشتیاق وصل شیرین، کوهکن، ورنه به ضرب تیشه سد چون بیستون از پیش بردارد
4 عتاب آلوده آمد ، باده در سر، دست بر خنجر کدامین بیگله را میکشد دیگر چه سر دارد
1 آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست گو مهیا شو که میباید به سد حیرت نشست
2 آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست
3 بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست غیر را میباید اندر آتش غیرت نشست
4 مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست
1 بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا
2 من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
3 روزی که میرم از غم محمل نشین خود بهر عزا بس است فغان جرس مرا
4 زین چاکهای سینه که کردند ره به هم ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا
1 امروز ناز را به نیازم نظر نبود زان شیوههای خاص یکی جلوهگر نبود
2 چشم از غرور اگر چه نمیگشت ملتفت عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود
3 بس شیوههای ناز که در پرده داشت حسن اما تبسمی که شود پرده در نبود
4 آن خندهها که غنچهٔ سیراب مینهفت بیرون ز زیر پردهٔ گلبرگ تر نبود
1 چه لطفها که در این شیوهٔ نهانی نیست عنایتی که تو داری به من بیانی نیست
2 کرشمه گرم سؤال است، لب مکن رنجه که احتیاج به پرسیدن زبانی نیست
3 رموز کشف و کرامات سالکان طریق ورای رمز شناسی و نکتهدانی نیست
4 به هر که خواه نشین گرچه این نه شیوهٔ تست که از تو در دل ما راه بدگمانی نیست
1 بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست
2 صبر در میبندند اما نیستم ایمن ز شوق خانهٔ پر رخنهٔ کوتاه دیواریم هست
3 گر شود ناچار و دندان بر جگر باید نهاد چاره خود کردهام جان جگر خواریم هست
4 کی گریزم از درت اما ز من غافل مباش گر توام خواهی که بفروشی خریداریم هست
1 خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد
2 شد یار و غیر و داد قرار جفا به ما یاران نمیتوان به خود اینها قرار داد
3 رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید داد از عنان کشیدن آن شهسوار داد
4 آن ترک ظلم پیشه دگر میرود که باز از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد
1 تو منکری ولیک، به من مهربانیت میبارد از ادای نگاه نهانیات
2 میرم به ملتفت نشدنهای ساخته وان طرز بازدیدن و تقریب دانیات
3 یک خم شدن ز گوشهٔ ابروی التفات آید برون ز عهدهٔ سد سر گرانیت
4 نازم کرشمه را که سدم نکته حل نمود بیمنت موافقت و همزبانیت
1 گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب
2 گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان سازد چسان قاصد من گمنام را پیدا کند یا رب
3 به آه و نالهٔ شبها اسیرم کرد و فارغ شد چرا با تیره روز خود کسی اینها کند یا رب
4 به بازار جنون افتاد وحشی بی سر زلفش بد افتادست کارش، ترک این سودا کند یا رب
1 آنکس که مرا از نظر انداخته اینست اینست که پامال غمم ساخته، اینست
2 شوخی که برون آمده شب مست و سرانداز تیغم زده و کشته و نشناخته، اینست
3 ترکی که ازو خانهٔ من رفته به تاراج اینست که از خانه برون تاخته اینست
4 ماهی که بود پادشه خیل نکویان اینست که از ناز قد افراخته، اینست