اینست کزو رخنه به کاشانهٔ از وحشی بافقی غزل 133
1. اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد
تاراجگر خانهٔ ویرانه من شد
1. اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد
تاراجگر خانهٔ ویرانه من شد
1. خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
صراحی در بغل جام میش در آستین باشد
1. گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد
1. به راز عشق زبان در میان نمیباشد
زبان ببند که آنجا بیان نمیباشد
1. دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
1. امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوههای خاص یکی جلوهگر نبود
1. چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود
1. ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود
1. مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود
داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود
1. آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود
1. بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
بنده بودیم و زبان ماجرا کوتاه بود
1. آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود
چندین شراب در خم و خمخانهٔ که بود