آثار وحشی بافقی

صفحه 12 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد

2 آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد

3 دشمنت راکه برو حبس مبست حیات چین ابروی اجل قفل در زندان باد

4 رفعت آن جامه که آرد به قد قدر تو راست طوق جیب فلکش دایرهٔ دامان باد

1 خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد

2 شد یار و غیر و داد قرار جفا به ما یاران نمی‌توان به خود اینها قرار داد

3 رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید داد از عنان کشیدن آن شهسوار داد

4 آن ترک ظلم پیشه دگر می‌رود که باز از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد

1 عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد

2 من و رد و قبول بزم سلطانی که دربانش به سد خواری کند بیرون به سد عزت درون آرد

3 به جرم عشق دربند یکی سلطان بی رحمم که هرکس آید از دیوان او فرمان خون آرد

4 سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم که گلگون را به گردن گیرد و از بیستون آرد

1 باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

2 خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد

3 ما و میخانه که تمکین گدایی‌در او شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد

4 جام می کشتی نوح است چه پروا داریم گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد

1 غمزهٔ او حشر فتنه به هر جا ببرد عافیت را همه اسباب به یغما ببرد

2 صبر ما پنجه مومیست چوعشق آرد زور پنجه گر ساخته باشند ز خارا ببرد

3 گو تو خواهی ، که گرانی ببرد بندی عشق کوه بر سر نهد وسلسله در پا ببرد

4 دل من کیست که لطف از تو کند گستاخی بر دهانش زن اگر نام تمنا ببرد

1 شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

2 دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد

3 میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد

4 عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد اولش قوت بگریختن از پا ببرد

1 خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

2 خانه آتش زدگانیم ستم گو می‌تاز آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

3 شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

4 دوزخ جور برافروز که من تاقوکم نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد

1 دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد زبان کز شکوه‌ام پر زهر بود اکنون شکر دارد

2 دگر راه کدامین کاروان صبر خواهد زد که چشمش سد نگهبان در کمینگاه نظر دارد

3 به یک صحبت که با او داشت دل کز من بحل بادا دگر نامد ز من یادش بلی صحبت اثر دارد

4 دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد

1 به زیر لب حدیث تلخ ، کان بیدادگر دارد بود زهری که بهر کشتن ما در شکر دارد

2 بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد

3 ندارد اشتیاق وصل شیرین، کوهکن، ورنه به ضرب تیشه سد چون بیستون از پیش بردارد

4 عتاب آلوده آمد ، باده در سر، دست بر خنجر کدامین بی‌گله را میکشد دیگر چه سر دارد

1 به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد

2 نهادست از نکویانش بسی غمهای ناخورده ازین خونخوار مردم هر که غمخواری طمع دارد

3 سحر گل خنده می‌زد بر شکایت گوییی بلبل که این نادان مگر کز ما وفاداری طمع دارد

4 گناه گل فروشان چیست گو بلبل بنال از خود که یکجا بودن از یاران بازاری طمع دارد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی