1 رشک میبردند شهری بر من و احوال من کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
2 طایری بودم من و غوغای بال افشانیی چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
3 بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت ورنه کس هرگز نمیرنجیده از افعال من
4 گشتهام آواره سد منزل ز ملک عافیت میدواند همچنان بخت بد از دنبال من
1 مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن
2 تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن
3 مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن
4 چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن
1 اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن
2 یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن
3 بندهٔ بسیار خواهی داشت در فرمان خویش گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن
4 باغبانا خار در راه تماشاچی منه دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن
1 شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان
2 هر کس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان
3 عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان
4 حالم مپرس ای همنشین بی طرهٔ آن نازنین آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان
1 تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
2 مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
3 برای حرمت خاک درت این چشم میدارم که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من
4 به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من
1 چه کم میگردد از حشمت بلاگردان نازم کن نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن
2 درخت میوهای داری صلای میوهای میزن ولی اندیشه از گستاخی دست درازم کن
3 به دیوانش مرا کاری فتاد ای لطف پنهانی یکی زان شیوههای پیش خدمت کار سازم کن
4 برون آور ز جیبت آن عنایتها که میدانی کلیدی وز در زندا ن غم این قفل بازم کن
1 پیش تو بسی از همه کس خوارترم من زان روی که از جمله گرفتارترم من
2 روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من
3 بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن زان کز همه کس بی کس و بییارترم من
4 بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد زارم بکشی کز که ستمکار ترم من
1 آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان
2 رفته بودم ز آتش امید در دل شعلهها آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان
3 یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن کوهکن ره میبرد در کوه خارا همچنان
4 پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان
1 ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن
2 عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن
3 ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن
4 ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن
1 نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان
2 تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار ریخت در جام زمرد فام خیری زعفران
3 غنچه کی خندد به روی بلبل شب زندهدار گر نیندازد نسیم صبح خود را در میان
4 بر سر هر شاخ گل مرغی خوش الحان و مرا مهر خاموشیست چون برگ شقایق بر زبان