1 جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم با ما چه شد که بد شدهای ما چه کردهایم
2 آیا چه شد که پهلوی ما جا نمیکنی از ما چه کار سر زده بیجا چه کردهایم
3 بندد کمر به کشتن ما هرکه بنگریم چون است ما به مردم دنیا چه کردهایم
4 وحشی به پای دار چو ما را برند خلق از بهر چیست این همه غوغا چه کردهایم
1 که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید
2 رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
3 ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد هنوز قافله در مصر و قاصد و خبر آید
4 کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را ز هر دری که پرانند بیش ، بیشتر آید
1 ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
2 مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش
3 آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش
4 گر چه میدانم که دشوار است صبر از روی دوست چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش
1 برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم
2 هزار مرحله دورم فکند چرخ ز کویت به جستجوی تو چون گرد باد فرد بیایم
3 مکن مکن که پشیمان شوی چو بر سر راهت به عزم داد دل پر ز داغ و درد بیایم
4 به سوی ملک عدم گر چه از جفای تو رفتم اگر به لطف بگویی که باز گرد بیایم
1 آنکس که دامن از پی کین تو بر زند بر پای نخل زندگی خود تبر زند
2 گر کوه خصمی تو کند انتقام تو آن تیغ را به دست خودش بر کمر زند
3 از لشکر توجه تو کمترین سوار تازد برون و یکتنه بر سد حشر زند
4 قهر تو چون بلند کند گوشهٔ کمان هر تیر را که قصد کند بر جگر زند
1 نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد نیاز بلهوس همچون نماز بیوضو باشد
2 ز مستی آنکه میگوید اناالحق کی خبر دارد که کرسی زیر پا، یا ریسمانش در گلو باشد
3 نهم در پای جان بندی که تا جاوید نگریزد از آن کاکل که من دانم گرم یک تار مو باشد
4 به خون غلتیدم از عشق تو، سد چون من نگرداند به یک پیمانه آن ساقی کش این میدر سبو باشد
1 میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او آنچه پنهان داشتم زین پیش میگویم به او
2 گشتهام خاموش و پندارد که دارم راحتی چند حرفی از درون ریش میگویم به او
3 غافل است او از من و دردم شود هر روز بیش اندکی زین درد بیش از پیش میگویم به او
4 غمزهات خونریز دل دربند لعل نوشخند دل نمیداند جفای خویش میگویم به او
1 کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی سر اقبال من و پیشهٔ گردن سایی
2 باز چون آمده از سجده سرش سوده به چرخ هر که بر خاک درت کرده جبین فرسایی
3 آن قدر آرزوی سجدهٔ رویت که مراست در همه روی زمینش نبود گنجایی
4 دیرتر دولت پابوس تو دریافتهام ز آنکه میکردهام از دیده زمین پیمایی
1 هست هنوز ماه من چشم و چراغ دیگران سبزهٔ او هنوز به از گل باغ دیگران
2 خلق روان به هر طرف بهر سراغ یار من بیهده من چرا روم بهر سراغ دیگران
3 رسته گلم ز بام و در جای دگر چرا روم با گل خود چه میکنم سبزهٔ باغ دیگران
4 من که میسرم شود صافی جام او چرا در دل خود کنم گره درد ایاغ دیگران
1 چه دیدی ای که هرگز بد نبینی که سوی مبتلای خود نبینی
2 عفا ک اله مرا کشتی و رفتی نکو رفتی الاهی بد نبینی
3 مجو پایان دریای محبت که گردی غرق و آنرا حد نبینی
4 ز مقصودم بر آوردی رقیبا الاهی ره سوی مقصد نبینی