قلب سپه ماست به یک حمله شکسته از وحشی بافقی غزل 371
1. قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته
...
1. قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته
...
1. آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه
تا به این غایت مروت بیوفایی اینهمه
...
1. سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کردهای
...
1. شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای
جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای
...
1. خواهد دگر به دامگهی بال بستهای
مرغ قفس شکستهای از دام جَستهای
...
1. مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای
شوره زار شور بختان را گلستان کردهای
...
1. سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی
ندارد یک خم این مستی مگر خمخانهای خوردی
...
1. من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی
...
1. چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری
برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری
...
1. جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
نام متاع من به زبان آورد کسی
...
1. چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی
نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی
...
1. چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی
غم بر نتابد بیش ازین باید تن فرمودگی
...