آتشی خواهم دل افسرده را از وحشی بافقی غزل 359
1. آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
در کمین خرمن جان شعلهها پنهان در او
...
1. آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
در کمین خرمن جان شعلهها پنهان در او
...
1. با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو
...
1. تند سویم به غضب دید که برخیز و برو
خسکم در ته پا ریخت که بگریز و برو
...
1. خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده
نشان اینچنین بختی کجا یابم نشانم ده
...
1. گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله
ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله
...
1. هجر خدایا بس است زود وصالی بده
شوق مده اینهمه یا پر و بالی بده
...
1. صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده
بنشین و بنشان غیر را ، پیمانه خور ، پیمانه ده
...
1. لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه
...
1. گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده
ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده
...
1. ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه
آفرین بادا که تیرت بر نشان آمد همه
...
1. بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه
روم به شهر دگر چون هلال اول ماه
...
1. در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه
...