1 میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم
2 شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند دارم آن تاب کز او دیده منور نکنم
3 آن قوی حوصله بازم که اگر حسرت صید چنگ در جان زندم میل کبوتر نکنم
4 دارم آن صبر که با چاشنی ذوق مگس بر لب تنگ شکر دست به شکر نکنم
1 ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم
2 میآید از گشودن آن بوی منتی در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم
3 در کار ما مضایقهای داشت ناخدا کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم
4 در خود نیافتیم مدارا به اهرمن بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم
1 ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم
2 پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم
3 هر متاعی را در این بازار نرخی بستهاند قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم
4 عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم
1 مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم ننشینم به رهش بر سر کویش نروم
2 هست خوش مصلحتی لیک دریغا کو تاب که یک امروز به نظارهٔ رویش نروم
3 آرزو نام یکی سلسله جنبانم هست خود به خود من به شکن گیری مویش نروم
4 سد صلا میزند آن چشم و به این جرأت شوق بر در وصل ز اندیشهٔ خویش نروم
1 نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم آن خط غلامی که ندادیم دریدیم
2 در دست نداریم به جز خار ملامت زان دامن گل کز چمن وصل نچیدیم
3 این راه نه راهیست عنان بازکش ای دل دیدی که درین یک دو سه منزل چه کشیدیم
4 مانند سگ هرزه رو صید ندیده بیهوده دویدیم و چه بیهود دویدیم
1 چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
2 من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم
3 دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم
4 اگر جز کعبهٔ کوی تو باشد قبله گاه من الاهی ناامید از سجدهٔ آن خاک در گردم
1 در آغاز محبت گر وفا کردی چه میکردم دل من برده بنیاد جفا کردی چه میکردم
2 هنوزم مبتلا نا کرده کشت از تیغ استغنا دلم را گر به لطفی مبتلا کردی چه میکردم
3 نگار آشنا کش دلبر بیگانه سوز من مرا با خویشتن گر آشنا کردی چه میکردم
4 بجز جور و جفا کردی نکرد آن مه بحمداله اگر بعد از وفا این کارها کردی چه میکردم
1 دارد که چون تو پادشهی بندهات شوم قربان اختلاط فریبندهات شوم
2 بیعانهٔ هزار غلام است خندهات سد بار بندهٔ لب پر خندهات شوم
3 سد کس به یک نگه فکنی در کمان لطف شیدایی نگاه پراکندهات شوم
4 پروانه سوزد از پی سد گام پرتوت سرگرم شمع عارض تابندهات شوم
1 ز کوی آن پری دیوانه رفتم نکو کردم خردمندانه رفتم
2 بیا بشنو ز من افسانه عشق که دیگر بر سر افسانه رفتم
3 ز من باور کند زاهد زهی عقل که کردم تو به وز میخانه رفتم
4 سفر کردم ز کوی آشنایی ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم
1 خوشست آن مه به اغیار آزمودم به من خوش نیست بسیار آزمودم
2 همان خوردم فریب وعدهٔ تو ترا با آنکه سد بار آزمودم
3 ز تو گفتم ستمکاری نیاید ترا نیز ای ستمکار آزمودم
4 به مهجوری صبوری کار من نیست بسی خود را در این کار آزمودم