آثار وحشی بافقی

صفحه 29 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد در خور شکر عطای تو زبانی بدهد

2 آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است هم مگر همت تو بحری و کانی بدهد

3 چشمهٔ فیض گشا خاطر فیاض شماست وه چه باشد که به ما طبع روانی بدهد

4 وحشی از عهدهٔ شکر تو نیاید بیرون عذر این خواهد اگر عمر امانی بدهد

1 ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم

2 پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم

3 هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم

4 عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم

1 چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود

2 در تصرف چون نمی‌آورد حسنت ملک دل این حشر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود

3 مشکلی دارم بپرسم از تو ، یا از یارتو جلوهٔ خوبی چه و منع تماشایی چه بود

4 بود چون در کیش خوبی عیب عاشق داشتن جرم چشم ما چه باشد عرض زیبایی چه بود

1 یک ره سؤال کن گنه بی‌گناه خود زین چشم پر تغافل اندک گناه خود

2 زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر تاکی عنان کشیده توان داشت آه خود

3 دادیم جان به راه تو ظالم چه می‌کنی سر داده‌ای چه فتنهٔ چشم سیاه خود

4 بردی دل مرا و به حرمان بسوختی او خود چه کرده بود بداند گناه خود

1 مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد

2 گلشن در هم شکفت آن بی مروت بین که می‌خواهد چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد

3 زبانم می‌سراید قصهٔ اندوه و می‌ترسم که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد

4 خدنگی خورده‌ام کاری ز شست ناز پرکاری که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد

1 دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود چشم پر عربده‌اش بر سر ناز آمده بود

2 چشمش از ظاهر حالم خبری می‌پرسید غمزه‌اش نیز به جاسوسی راز آمده بود

3 بود هنگامهٔ من گرم چنان ز آتش شوق که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود

4 غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت زانکه در بوتهٔ غیرت به گداز آمده بود

1 پرسیدن حال دل ریشم بگذارید یک دم به غم و محنت خویشم بگذارید

2 یاران به میان من و آن مست میایید گر می‌کشد آن عربده‌کیشم بگذارید

3 روزی که برید از ره این کشته عشقش آنچه از دو سه روز از همه پیشم بگذارید

4 وحشی‌صفتم جامهٔ سد پاره بدوزند چسبیده به زخم دل ریشم بگذارید

1 در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دیدم اگر خود را نمی‌کشتم بسی آزار می‌دیدم

2 چه بودی گر من بیمار چندان زنده می‌بودم که او را بر سر بالین خود یکبار می‌دیدم

3 به من لطفی نداری ورنه می‌کردی سد آزارم که می‌ماندم بسی تا من ترا بسیار می‌دیدم

4 به مجلس کاش از من غیر می‌شد آنقدر غافل که یک ره بر مراد خویش روی یار می‌دیدم

1 ز کار بستهٔ ما عقدهٔ حرمان که بگشاید که سازد این کلید و قفل این زندان که بگشاید

2 به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند به روی ناکسی چون من در بستان که بگشاید

3 چنین کز دیدن هر ناپسندم خون بجوش آمد اگر نه سیل خون زور آورد مژگان که بگشاید

4 جگر تا لب گره از غصه و سد عقده در خاطر کجا ظاهر کنم وین عقدهٔ پنهان که بگشاید

1 چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم

2 طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

3 مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

4 ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی