1 مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی در دولتسرای عشق
2 عشق و اساس عشق نهادند بر دوام یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
3 آنها که نام آب بقا وضع کردهاند گفتند نکتهای ز دوام و بقای عشق
4 گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق
1 مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ
2 غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ
3 عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ
4 بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
1 تو زمن پرس قدر روز وصال تشنه داند که چیست آب زلال
2 ذوق آن جستن از قفس ناگاه من شناسم نه مرغ فارغ بال
3 میتوان مرد بهر آن هجران کش وصال تو باشد از دنبال
4 این منم، این منم به خدمت تو ای خوشم حال و ای خوشم احوال
1 کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم زهر خند است این که پنداری تبسم میکنم
2 در میان اشک شادی گم شدم روز وصال اینچنین روزی که دیدم خویش را گم میکنم
3 با من آواره مردم تا به کشتن همرهند من نمیدانم چه بیراهی به مردم میکنم
4 چهره پرخاکستر از گلخن برون خواهم دوید هر چه خواهد کوهکن تا من تظلم میکنم
1 دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم در هم شکست بند و در بند خانه هم
2 برخاست باد شرطه و زورق درست ماند از موج خیز رستم و دیدم کرانه هم
3 آن مرغ جغد شیوه که سوی تو میپرید بال و پرش بسوختم و آشیانه هم
4 گر دیگر از پی تو دوم داد من بده مهمیز کن سمند و بزن تازیانه هم
1 تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم وقتست که با یار به عشرت بنشینم
2 بی طاقتیم در ره او میرود از حد کو صبر که در گوشهٔ طاقت بنشینم
3 تا چند روم از پی او بند کنیدم باشد که زمانی به فراغت بنشینم
4 داغ تو مرا شمع صفت سوخت کجایی مگذار که با اشک ندامت بنشینم
1 برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام باز خود را هرزه گرد رهگذاری کردهام
2 گشته پایم راز دار طول و عرض کوچهای چشم را جاسوس راه انتظاری کرده ام
3 میکنم پنهان ز خود اما گلم خواهد شکفت کز دل خود فهم اندک خار خاری کردهام
4 آب در پیمانه گردانیدهام زین درد بیش در سبوی خود شراب خوشگواری کردهام
1 هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم زهر تو به سد رغبت جلاب کشیدیم
2 این باب محبت همه اشکال دقیقست ما زحمت بسیار در این باب کشیدیم
3 دوش از طرف بام کسی پرتو مه تافت از ظلمت شب رخت به مهتاب کشیدیم
4 گر آهن بگداخته در بوتهٔ ما ریخت گشتیم سراپا لب و چون آب کشیدیم
1 سحر کجاست که فراش جلوهگاه توام نشسته بر سر ره دیدهبان راه توام
2 هنوز خفته چو بخت منند خلق که من برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام
3 من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز که ایستاده به دریوزه نگاه توام
4 مرا تو اول شب راندهای به خواری ومن سحر خود آمدهام باز و عذر خواه توام
1 ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
2 دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
3 رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
4 کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم