در راه عشق با دل شیدا فتادهایم از وحشی بافقی غزل 300
1. در راه عشق با دل شیدا فتادهایم
چندان دویدهایم که از پا فتادهایم
...
1. در راه عشق با دل شیدا فتادهایم
چندان دویدهایم که از پا فتادهایم
...
1. از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم
...
1. جان رفت و ما به آرزوی دل نمیرسیم
هرچند میرویم به منزل نمیرسیم
...
1. برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم
اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم
...
1. مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام
...
1. صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
...
1. کی بود کز تو جان فکاری نداشتم
درد دلی و نالهٔ زاری نداشتم
...
1. آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
...
1. چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
...
1. دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم
در گوشهٔ باغی می نابی نکشیدیم
...
1. جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم
با ما چه شد که بد شدهای ما چه کردهایم
...
1. من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنم
گر سرم برداری از تن سرفرازی میکنم
...