بخت آن کو که کشم رخش و سوارش از وحشی بافقی غزل 276
1. بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
دل جنیبت کش و جان غاشیهدارش سازم
...
1. بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
دل جنیبت کش و جان غاشیهدارش سازم
...
1. دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم
هنوز وقت نیامد که بگذری ز گناهم
...
1. مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
...
1. آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قدیم
...
1. میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم
میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم
...
1. ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم
بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم
...
1. ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم
...
1. مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم
ننشینم به رهش بر سر کویش نروم
...
1. نفروخته خود را ز غمت باز خریدیم
آن خط غلامی که ندادیم دریدیم
...
1. چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
...
1. در آغاز محبت گر وفا کردی چه میکردم
دل من برده بنیاد جفا کردی چه میکردم
...
1. دارد که چون تو پادشهی بندهات شوم
قربان اختلاط فریبندهات شوم
...