آثار وحشی بافقی

صفحه 25 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار خود را ز زبان من دیوانه نگه دار

2 جا در خور او جز صدف دیدهٔ من نیست گو جای خود آن گوهر یکدانه نگه دار

3 زاهد چه کشی اینهمه بر دوش مصلا بردار سبوی من و رندانه نگه دار

4 هر چیز که جز باده بود گو برو از دست در دست همین شیشه و پیمانه نگه دار

1 گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید دل در نظر یار چنین خوار نیاید

2 ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

3 فرماندهی کشور جان کار بزرگیست نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

4 ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

1 یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد مدتی رفتیم و او یک بار یاد ما نکرد

2 مجلس ما هر دم از یادش بهشتی دیگر است گر چه هرگز یاد ما حوری نژاد ما نکرد

3 بر سر سد راه داد ما به گوش او رسید یک ره آن بیداد گر گوشی به داد ما نکرد

4 دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد

1 دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم در گوشهٔ باغی می نابی نکشیدیم

2 چون سبزه قدم بر لب جویی ننهادیم چون لاله قدح بر لب آبی نکشیدیم

3 بر چهره کشیدیم نقاب کفن افسوس کز چهرهٔ مقصود نقابی نکشیدیم

4 بسیار عذابی که کشیدیم ولیکن دشوارتر از هجر عذابی نکشیدیم

1 دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز نگهش قاصد سد لطف نهانست امروز

2 حسنش آنست ولی خود نه همانست بلی بودی آفت دل ، راحت جانست امروز

3 روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز

4 شرح رازی که میان من و او خواهد بود بیش از حوصلهٔ نطق و بیانست امروز

1 چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد

2 حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد

3 نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد

4 چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد

1 بازم غم بیهوده به همخانگی آمد عشق آمد و با نشأهٔ دیوانگی آمد

2 ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد

3 خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد

4 دارد خبری آن نگه خاص که سویم مخصوص به سد شیوهٔ بیگانگی آمد

1 بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش جذبه‌ای خواهم که از هم بگسلانم بند خویش

2 عشق خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش

3 ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال بر نمی‌آیم به میل طبع ناخرسند خویش

4 اینچنین مستغنی از حال تهی دستان مباش آخر ای منعم نگاهی کن به حاجتمند خویش

1 کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد

2 اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد

3 دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت تا رفته‌ای از دیده چه گویم که چها شد

4 با جلوهٔ حسنت چه کند این تن چون کاه انوار تجلیست کزان کوه ز پا شد

1 چون طفل اشک پرده در راز نیستم از من مپوش راز که غماز نیستم

2 در انتظار اینکه مگر خواندم شبی یک شب نشد که گوش بر آواز نیستم

3 بیخود مرا حکایت او چیست بر زبان گر در خیال آن بت طناز نیستم

4 در بزم عشق نرد مرادی نمی‌زدم زانرو که چون رقیب دغا باز نیستم

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی