1 از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم که با تردامنان یار است جانانی که من دارم
2 اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم
3 ز مردم گر چه میپوشم خراش سینهٔ خود را ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم
4 کشم تا کی غم هجران اجل گو قصد جانم کن نمیارزد به چندین درد سر جانی که من دارم
1 انجام حسن او شد پایان عشق من هم رفت آن نوای بلبل بی برگ شد چمن هم
2 کرد آنچنان جمالی در کنج خانه ضایع بر عشق من ستم کرد بر حسن خویشتن هم
3 بدمستی غرورش هنگامه گرم نگذاشت افسرده کرد صحبت بر هم زد انجمن هم
4 گو مست جام خوبی غافل مشو که دارد این دست شیشه پر کن سنگ قدح شکن هم
1 دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم
2 خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم
3 گر آب فراموشی ازین بیشتر آید ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم
4 جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی بنشین تو که من در قدم موکب میرم
1 از تندی خوی تو گهی یاد نکردم کز درد ننالیدم و فریاد نکردم
2 پیش که رسیدم، که ز اندوه جدائی نگریستم و حرف تو بنیاد نکردم
3 با اینهمه بیداد که دیدم ز تو هرگز دادی نزدم ناله ز بیداد نکردم
4 گفتی چه کس است این ، چه کسم، آن که ز جورت جان دادم و آه از دل ناشاد نکردم
1 ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم
2 به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم
3 اگر آنکه زهر باشد چو تو نوشخند بخشی به خدا که خوشتر آید ز حیات جاودانم
4 ز غم تو میگریزم من ازین جهان و ترسم که همان بلای خاطر شود اندر آن جهانم
1 همخواب رقیبانی و من تاب ندارم بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
2 زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
3 آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
4 ساقی می صافی به حریفان دگر ده من درد کشم ذوق می ناب ندارم
1 منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم
2 صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید طاقت من چو همین بود چه می رنجیدم
3 غیردانست که از مجلس خاصم راندی شب که با چشم تر از کوی تو بر گردیدم
4 یاد آن روز که دامان توام بود به دست میزدی خنجر و من پای تو میبوسیدم
1 چون طفل اشک پرده در راز نیستم از من مپوش راز که غماز نیستم
2 در انتظار اینکه مگر خواندم شبی یک شب نشد که گوش بر آواز نیستم
3 بیخود مرا حکایت او چیست بر زبان گر در خیال آن بت طناز نیستم
4 در بزم عشق نرد مرادی نمیزدم زانرو که چون رقیب دغا باز نیستم
1 در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم
2 چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم که او را بر سر بالین خود یکبار میدیدم
3 به من لطفی نداری ورنه میکردی سد آزارم که میماندم بسی تا من ترا بسیار میدیدم
4 به مجلس کاش از من غیر میشد آنقدر غافل که یک ره بر مراد خویش روی یار میدیدم
1 دلی و طاقت سد آه آتشین دارم همین منم که دل و طاقت چنین دارم
2 نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر تو میخرامی و من رشک بر زمین دارم
3 به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد شکایت ار کنم آزار بیش ازین دارم
4 محیط جانب من بین و عذر رفته بخواه که سخت رخش گریزی به زیر زین دارم