تو پاک دامن نوگلی من بلبل از وحشی بافقی غزل 347
1. تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
...
1. تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
...
1. دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
اگر با من رفیقی میروم آمادهٔ ره شو
...
1. آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
...
1. یک بار نباشد که نیازردهام از تو
در حیرتم از خود که چه خوش کردهام از تو
...
1. ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
طوقم به گردن برنهد عشق جنون فرمای تو
...
1. گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او
انتقام از من کشید آخر جداییهای او
...
1. میان مردمانم خوار کردی عزت من کو
سگ کوی تو بودم روزگاری حرمت من کو
...
1. دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو
قفس بر هم شکست این مرغ، خرم بوستانی کو
...
1. شد بیحساب کشور جانها خراب از او
ترک است و تندخو چه عجب بی حساب از او
...
1. سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو
کافر نکند آنچه تو کردی ، حذر از تو
...
1. میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او
آنچه پنهان داشتم زین پیش میگویم به او
...
1. منفعل دل خودم چند کشد جفای تو
عذر جفای تو مگر خواهمش از خدای تو
...