آثار وحشی بافقی

صفحه 13 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

2 دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد

3 میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد

4 عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد اولش قوت بگریختن از پا ببرد

1 ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما ما را ز درد کشته و غافل ز درد ما

2 از تیغ بی ملاحظهٔ آه ما بترس اولیست اینکه کس نشود هم نبرد ما

3 در آه ما نهفته خزان و بهار حسن تأثیرهاست با نفس گرم و سرد ما

4 رخش اینچنین متاز که پیش از تو دیگری کردست اینچنین و ندیدست گرد ما

1 منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را

2 هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را

3 غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست می‌کند بیچاره ضایع روزگار خویش را

4 صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را

1 عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است

2 دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است

3 مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است

4 شدیم مات به شطرنج غایبانهٔ تو به ما بخند که خوش بازیت به انگیز است

1 کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سازت دگر قصد که داری ای جهانی کشتهٔ نازت

2 نمی‌دانم که باز ای ابر رحمت بر که می‌باری که بینم در کمینگاه نظر سد ناوک اندازت

3 همای دولتی تا سایه بر بام که اندازی خوشا بخت بلندی را که سوی اوست پروازت

4 چه گفتم ، اله ، اله آنچنان سرکش نیفتادی که آساید کسی در سایهٔ سرو سرافرازت

1 تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست

2 اثر شیوهٔ منظور کند هر چه کند میل این فتنه نخست از طرف ناظر نیست

3 عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست

4 دیده گستاخ نگاهست بر آن مست غرور در کمینگاه نظر غمزه مگر حاضر نیست

1 شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست اگر غلط نکنم از منش ملالی هست

2 ز رشک قرب من ای مدعی خلاص شدی ترا نوید که بر خاطرش خیالی هست

3 به رخصت تو که رفتیم و درد سر بردیم ترا ملالی و مارا هم انفعالی هست

4 به بوستان تو گر مرغ ما نمی‌گنجد گرش ز بال درستی شکسته بالی هست

1 قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست

2 هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست

3 رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

4 آتش سردی که بگدازد درون سنگ را هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست

1 ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود

2 از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود

3 بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او بود اما اینکه بر خاطر گران باشد، نبود

4 خاطر هرکس ازو می‌شد به نوعی شادمان شادمان گشتم که با من همچنان باشد، نبود

1 خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

2 خانه آتش زدگانیم ستم گو می‌تاز آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

3 شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

4 دوزخ جور برافروز که من تاقوکم نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی