آثار وحشی بافقی

صفحه 17 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید دل در نظر یار چنین خوار نیاید

2 ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

3 فرماندهی کشور جان کار بزرگیست نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

4 ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

1 گر چه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل می‌شود

2 همچو فانوسش کسی باید که دارد پاس حسن زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل می‌شود

3 یک رهش خاص از برای جان ما بیرون فرست آن نگه کش تا به ما سد جای منزل می‌شود

4 رخنه بند دیده امید خواهد شد مکن خاک کویت کز سرشک اشک ما گل می‌شود

1 شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود اینقدر نیز نباید که کسی خوب شود

2 در زمینی که به این کوکبه شاهی گذرد سر بسیار گدایان که لگد کوب شود

3 نشود هیچ کم از کوکبهٔ شاهی حسن یوسف ار ملتفت سجدهٔ یعقوب شود

4 خاک بادا به سر آن مژهٔ گرد آلود کش در آن کو نپسندند که جاروب شود

1 شکل مستانه و انکار شرابش نگرید تا ندانند که مست است ، شتابش نگرید

2 آنکه گوید نزدم جام و زد آتش به دلم چهره افروختن و میل کبابش نگرید

3 سد گل تازه شکفته‌ست ز گلزار رخش گل گل افتاده برو از می نابش نگرید

4 تا نپرسیم از آن مست که کی می‌زده‌ای چین بر ابرو زدن و ناز و عتابش نگرید

1 این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند خصمی به خود نه ، با من بیچاره می‌کند

2 بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است حالا نظر به خوبی رخساره می‌کند

3 این صید بی ملاحظه غافل از کمند گردن دراز کرده چه نظاره می‌کند

4 این شیشهٔ ظریف که صد جا شکسته بیش این اختلاط چیست که با خاره می‌کند

1 گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند جاوید سایهٔ او بر فرق ما بماند

2 رفت آنکه لشکری را در حمله‌ای شکستی لشکر شکن اگر رفت کشور گشا بماند

3 ماه سپهر مسند ، شد از صف کواکب مهر ستارهٔ خیل ، گردون لوا بماند

4 عباس بیک اعظم کز بار احتشامش تا انقراض عالم گردون دو تا بماند

1 المنةلله که شب هجر سر آمد خورشید وصال از افق بخت برآمد

2 سد شکر که زنجیری زندان جدایی از حبس فراق تو سلامت بدرآمد

3 شد نوبت دیدار و زدم کوس بشارت یعنی که دعای سحری کارگر آمد

4 جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت این بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد

1 یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد مدتی رفتیم و او یک بار یاد ما نکرد

2 مجلس ما هر دم از یادش بهشتی دیگر است گر چه هرگز یاد ما حوری نژاد ما نکرد

3 بر سر سد راه داد ما به گوش او رسید یک ره آن بیداد گر گوشی به داد ما نکرد

4 دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد

1 آنکس که دامن از پی کین تو بر زند بر پای نخل زندگی خود تبر زند

2 گر کوه خصمی تو کند انتقام تو آن تیغ را به دست خودش بر کمر زند

3 از لشکر توجه تو کمترین سوار تازد برون و یکتنه بر سد حشر زند

4 قهر تو چون بلند کند گوشهٔ کمان هر تیر را که قصد کند بر جگر زند

1 بازم غم بیهوده به همخانگی آمد عشق آمد و با نشأهٔ دیوانگی آمد

2 ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد

3 خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد

4 دارد خبری آن نگه خاص که سویم مخصوص به سد شیوهٔ بیگانگی آمد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی