شدهام سگ غزالی که نگشته از وحشی بافقی غزل 228
1. شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز
...
1. شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز
...
1. مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
وه چه غوغا که نه در خانهٔ من بود امروز
...
1. دوش پر عربدهای بود و نه آنست امروز
نگهش قاصد سد لطف نهانست امروز
...
1. ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز
...
1. وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
...
1. گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
...
1. هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز
...
1. شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس
از کسان یک بار حال ناتوان خود بپرس
...
1. مغرور کسی به که درت جا نکند کس
وصلی که محالست تمنا نکند کس
...
1. ای دل به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر پاسبان در بند خانه باش
...
1. عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
...
1. تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش
...