از بهر خلافت پیمبر بی از واعظ قزوینی رباعی 49
1. از بهر خلافت پیمبر بی گفت
طاق است آنکس که بود زهرا را جفت
...
1. از بهر خلافت پیمبر بی گفت
طاق است آنکس که بود زهرا را جفت
...
1. دنیا، که بجلوه میکند مفتونت
تو بسته بدو دل، او کمر بر خونت
...
1. عزت، ثمر فروتنی میگردد
پستی، معراج برتری میگردد
...
1. ای آنکه همیشه در پی خوابی و خورد
پا در زد و خوردی از برای زد و برد
...
1. گه در غم پوششی و، گه در غم خورد
گویا نشنیدهای که میباید مرد
...
1. عمر تو بفکر دنیی دون گذرد
کی یک نفست بیاد بیچون گذرد؟
...
1. بدخو، از خوی خود بدوزخ باشد
خو آتش جانگداز و، خود یخ باشد
...
1. آتش اگرت ز عشق در سر باشد
کسی زیر سر تو بالش پر باشد؟
...
1. دل، از غم نانی اگرت خون باشد
به ز آنکه بحب جاه مفتون باشد
...
1. فرزند، برای روز بد میباشد
آسایش بخش باب و جد میباشد
...
1. هر گز نه ترا دل غمین میباشد
نی،تر ز سرشکت آستین میباشد
...
1. گر شعر نه مال و ثروتم می بخشد
صد گونه خوشی و لذتم می بخشد
...