1 لذت دگر از شباب جستن غلط است از جوی سراب، آب جستن غلط است
2 عیش گیتی پر نمک شور و شر است کیفیت از این شراب جستن غلط است
1 این راهزنان که راهروشان نام است درویشیشان خاص برای عام است
2 از بهر شکار خلق این طایفه را هر پاره خرقه، چشمهای از دام است
1 نفس تو، که تن پروریش آیین است که در هوس چرب و، گهی شیرین است
2 تن همچو رگ گردن خود کرده قوی از حق مگذر، بندگی حق این است؟!
1 ز آن موی میان، فکر مرا جانکاه است زآن زلف رسا، دست سخن کوتاه است
2 خوش با دل زار عاشقان پیچیده است آن زلف مگر ز دودمان آه است؟!
1 ای آنکه ترا خانه آراسته است عمر تو در افزونی آن کاسته است
2 در هر گل این زمین، چو شبنم هر روز صد چون تو نشسته است و برخاسته است
1 گفتم، ز چه آیا طرب از ما رفته است؟ شوق از سرو، ذوق طلب از پا رفته است؟!
2 بر چهره چو نردبان چینها دیدم معلومم شد که عمر بالا رفته است!!
1 بشنو ز گذشتگان ترا گر گوشی است میگیر عزای خود بسر گر هوشی است
2 امروز بدوش تست تابوت کسان فرداست که تابوت تو هم بر دوشی است
1 عمر تو خس و، زر آتش سوزانی است افزونی هر درم از آن، نقصانی است
2 برباد رود ز مال این عمر عزیز در خوردن رشته هر دری دندانی است
1 جایی که کسی پی نبرد، بی جایی است رویی که نریزد آب، ناپیدایی است
2 چیزی که بماند بکسی، بیچیزی است یاری که نرنجد ز کسی، تنهایی است
1 آیینه روی دلبران، مظهر اوست چشم سیه خوش نگهان منظر اوست
2 منظور حقیقت است از حسن مجاز ابروی بتان طاقنمای در اوست