1 از بهر شناساییت از لطف اله بر حضرت اوست از دو چشم تو دو راه
2 بنگر که چسان ز دانه مردم چشم رویانیده است سبزه را مد نگاه!
1 ای آنکه همیشه در پی خوابی و خورد پا در زد و خوردی از برای زد و برد
2 ننگت بادا،اگر چنین خواهی زیست خاکت بر سر، اگر چنین خواهی مرد
1 حسنت، روزی که دست و شمشیر افراخت اول نگهت بطاقت دل پرداخت
2 برخاستنت، بخاک و خونم انداخت تمکین خرام، بر صف هوشم تاخت
1 ملک است چو خانهای که دردار فناست از پادشه و رعیت این خانه به جاست
2 شاهست چو خانهای، رعیت دیوار جا بر سرشان دارد و زیشان برپاست
1 عمری به عبث همنفس قال شدیم از بس کردیم قال از حال شدیم
2 گفتیم: مگر گوش بر آوازی هست دیدیم کرند گوشها، لال شدیم
1 پر در پی وصل آرزوها تک و دو کردیم و نشد مراد حاصل یک جو
2 ناکام گذشتیم از این کهنه سرای مانند فقیر عزب از کوچه نو
1 تا کی ز طمع خوار نظرها گردی از بهر طلب حلقه درها گردی
2 بهر دو درم که بر یکی تیغ زنی دلاک صفت بگرد سرها گردی؟!
1 با خشم و شره، همال تاکی باشی؟ انباز سگ و شغال تاکی باشی؟
2 با نفس چه میکنی درین تن ای جان؟ با خرس در این جوال تاکی باشی؟!
1 آتش اگرت ز عشق در سر باشد کسی زیر سر تو بالش پر باشد؟
2 عیب است که با دعوی پرداختگی چون آینه ات خانه مصور باشد
1 گه در غم پوششی و، گه در غم خورد گویا نشنیدهای که میباید مرد
2 تا چند غم زندگی خویش خوری؟ گاهی غم مرگ نیز میباید خورد!