1 از فیض هوا، سبز نگردد گل ما با آب روان، حل نشود مشکل ما
2 خواهیم زباغ، گر گشاد دل خویش گل پره شود، برای قفل دل ما
1 یارب! نه سزای تست گر کرده ما نی لایق درگه تو آورده ما
2 هر چند فگنده ایم ما پرده ز روی یارب! تو مدر ز لطف خود پرده ما
1 هر ذره ز مهر تست جانی بیتاب هر شبنمی، از یاد تو چشمی پرآب
2 هر برگ گلی است یک کتاب از سخنت هر غنچه کتابخانهای پر ز کتاب
1 ای دل رخ از این سرای فانی برتاب جز در طلب جهان باقی مشتاب
2 دنیا لفظ است و، آخرت معنی آن در لفظ مپیچ این همه، معنی دریاب!
1 ای روی تو در نمودن خود بیتاب حسنت نکشد ز نازکی بار حجاب
2 در پرده، رخت ظهور دیگر دارد بر روی تو، چون پرده چشم است نقاب
1 خوش آنکه بغم شکفته باشی همه شب در خون جگر نهفته باشی همه شب
2 شرمت باد از خروس ای طایر جان کو بیدار و تو خفته باشی همه شب
1 حسنت، روزی که دست و شمشیر افراخت اول نگهت بطاقت دل پرداخت
2 برخاستنت، بخاک و خونم انداخت تمکین خرام، بر صف هوشم تاخت
1 ای آنکه غم لباس جان تو گداخت نتوان به قبا گردن عزت افراخت
2 تن، خوار ز جامه های گوناگونست جانست عزیز، زآنکه با یک تن ساخت
1 آنکو بدلش بیم گنه کمیاب است گر دعوی دل کند، یقین کذاب است
2 اندک گنهی خراب سازد دل را در خانه آیینه نمی سیلاب است
1 ملک است چو خانهای که دردار فناست از پادشه و رعیت این خانه به جاست
2 شاهست چو خانهای، رعیت دیوار جا بر سرشان دارد و زیشان برپاست