1 کم گو، که بود سخن چو در مکنون گردد ز کمی قیمت این در افزون
2 تنگی ز دهن از آن پسندیده بود تا حرف از آن شمرده آید بیرون
1 آمد پیری و، زشت شد صورت تو از دست تو بگرفت ترا نکبت تو
2 از بس بتن تو چشم چون پنبه شده است ماند به کمان پنبه زن قامت تو
1 شد وعده اگر خلاف در حضرت تو عذریست مرا که شنود فطرت تو
2 من دیر نیامدم، که از شوق تو صبح بر من پیشی گرفت در خدمت تو!
1 واعظ چه کسست؟ کمترین بنده تو! مسکین تو، محتاج تو، افگنده تو!
2 تو خواجه دلنواز بخشنده من من بنده روسیاه شرمنده تو
1 پر در پی وصل آرزوها تک و دو کردیم و نشد مراد حاصل یک جو
2 ناکام گذشتیم از این کهنه سرای مانند فقیر عزب از کوچه نو
1 دردی که بسوی چاره ساز آیی کو؟ سوزی که بصد عجز و نیاز آیی کو؟
2 رفتی به امید توبه گر راه گناه عمری که روی این ره و باز آیی کو؟!
1 از بهر شناساییت از لطف اله بر حضرت اوست از دو چشم تو دو راه
2 بنگر که چسان ز دانه مردم چشم رویانیده است سبزه را مد نگاه!
1 ای از مرض حرص ترا دل مرده اندیشه زر ز دیده خوابت برده
2 نفس تو ز خارخار دنیا شب و روز هر سوی دود، چون سگ سوزن خورده
1 شاهی خواهی، گدایی از دست مده آیین برهنهپایی از دست مده
2 خواهی که به جذبهای کشد یار ترا سررشته آشنایی از دست مده
1 هستی نبود، جز غم و رنج و تعبی دروی نبود نشان ز عیش و طربی
2 شد هر که خلاص از خم این رشته عمر می دان که گسیخت ریسمان عجبی