1 گر باده غم نصیب ما زین خم بود در خنده بیباکی ما غم گم بود
2 ممنون عطای کس نگشتیم، جز این کاین خنده ما ز کیسه مردم بود
1 جانت نشود پاک ز گرد عصیان تا اشک ندامتت نشوید دامان
2 اعمال تو هموار نگردد، تا تو انگشت نسازی از گزیدن سوهان
1 جایی که کسی پی نبرد، بی جایی است رویی که نریزد آب، ناپیدایی است
2 چیزی که بماند بکسی، بیچیزی است یاری که نرنجد ز کسی، تنهایی است
1 از هر نعمت که در جهان دسترس است همصحبتی مردم نیکو هوس است
2 ما را که بصحبتیم دایم زنده آمد شد دوستان بجای نفس است
1 کاهید ز عشق تو تن و جان ما را آمد شد ناله گشت سوهان ما را
2 دور از گل رخسار تو گویی تن زار خاریست فتاده در گریبان ما را
1 کس را چو زبان نرم خود همدم نیست! پشتی، چون روی گرم در عالم نیست
2 از بد گهران، چه نقص خوشخویان را؟ تا شیشه بود نرم، ز سنگش غم نیست
1 دایم نبود جوانی ایام ترا صبح پیریست در پی، این شام ترا
2 فرداست که در دفتر ایام، اجل از قامت خم حلقه کند نام ترا
1 ما را نه حرف تند یاران ضرر است تندی صرصر، ملایمت شاخ تر است
2 دلتنگ ز حرف سرد یاران نشویم کآن بر دل ما چون نفس شیشه گر است
1 ای آنکه ترا خوش غلیانیست تلاش با فکر نی و شیشه دلت راست معاش
2 در فکر صفای شیشه غلیان چند؟ در فکر صفای شیشه دل هم باش!
1 هر بی جگری ز تنگ دنیا نگذشت هر گل بدن از خار تمنا نگذشت
2 زین بحر، گذر با دل نازک نتوان با مشک حباب کس ز دریا نگذشت