1 هر چند گناه تو عظیم است عظیم هر چند که طاعتت سقیم است سقیم
2 هر چند سزای تو جحیم است جحیم نومید مشو، خدا کریم است کریم!
1 آن را که نه آتش خرد خاموش است هر شام و سحر دیگ سخا در جوش است
2 هر عیب که باشدت سخا می پوشد گردید چو کاسه سرنگون، سرپوش است
1 آیینه روی دلبران، مظهر اوست چشم سیه خوش نگهان منظر اوست
2 منظور حقیقت است از حسن مجاز ابروی بتان طاقنمای در اوست
1 هر چند کلام تو چو در و گهر است از شهد سخن کلک تو چون نیشکر است
2 بر گفتن خود مناز چندین واعظ گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است
1 بی خاطر جمع، نکته دان نتوان شد بی مایه، چو ابر درفشان نتوان شد
2 با فکر معاش، فکر معنی سخن است گویا بسخن، بی لب نان نتوان شد
1 گر در طلب معرفت یزدانی بر دور تسلسل ز چه سرگردانی؟!
2 محتاج نباشد این معانی به بیان بر حکمت اوست منطقت برهانی
1 ای آنکه همیشه ملک و مالت هوس است نیکی کن، کآن ذخیره روز پس است
2 گر باغ و دکان ترا نباشد، غم نیست میراث تو، ذکر خیر بعد ازتو بس است!
1 هردم، رهم ای عشق بیک رنگ مزن ز ابروی کجی، بر جگرم چنگ مزن
2 هر دم مکنم حواله با سنگدلی هر روزم از این سنگ بآن سنگ مزن!
1 ای از مرض حرص ترا دل مرده اندیشه زر ز دیده خوابت برده
2 نفس تو ز خارخار دنیا شب و روز هر سوی دود، چون سگ سوزن خورده
1 عمر تو خس و، زر آتش سوزانی است افزونی هر درم از آن، نقصانی است
2 برباد رود ز مال این عمر عزیز در خوردن رشته هر دری دندانی است