1 از صدق، سخن کند اثر در دل و جان تیر سخن، از راستی آید بنشان
2 تا حرف نشیندت بکرسی، باید بر مسطر راستی رود کلک بیان
1 زین باغ، که در وی گل شادی خودروست دلها همگی، با غم عالم یکروست
2 دلگیر کسی را نتوان دید در او جز شاخ که از غنچه گره بر ابروست
1 در دیده چرغت، ای جهان فرهنگ خرگاه فلک، طماقه سان باشد تنگ
2 گویی بسته است زنگ در شیوه صید در چنگل او تپد چو با ناله کلنگ
1 در خانه، فراش و متکا نیست مرا فرشی جز نقش بوریا نیست مرا
2 ز اسباب ضیافت عزیزان چو حباب در خانه بجز آب و هوا نیست مرا!
1 هر سو برخ تو نیست زلف شبرنگ حسن تو قهال کرده در طرفه النگ
2 چشمان تو، و آن ابروی از وسمه کبود باشد دو سیاه چشم در خیل کلنگ
1 در مکتب عقل، خود کتاب خود باش در فکر سئوال حق، جواب خود باش
2 در پای حساب، تا نمانی فردا زنهار امروز، سر حساب خود باش
1 از کار جهان، بترک و تجرید گذر از مطلب روزگار نومید گذر
2 چون سایه دیوار خرابیست جهان زین سایه دیوار چو خورشید گذر
1 شد وعده اگر خلاف در حضرت تو عذریست مرا که شنود فطرت تو
2 من دیر نیامدم، که از شوق تو صبح بر من پیشی گرفت در خدمت تو!
1 زاد ره مرگ، گریه و آه ببر از بیم گناه، روی چون کاه ببر
2 ره خود نبری بطاعت حق واعظ باری بگناه خویشتن راه ببر
1 خواهی که شود بر سر خلقت مسکن اول باید خاک قدمها گشتن
2 تا آب بپای نخل نگذارد سر کی بر سر شاخ میتواند رفتن؟!