1 جاهل، چو هوس بچتر شاهی فگند درویش، نظر بگاهگاهی فگند
2 درویش، ز سایه هما سر دزدد ماننده داغی که سیاهی فگند
1 طفلان، که فرح فزا و غم کاهانند از محنت ایام نه آگاهانند
2 معلوم ز نقاره اطفالم شد کاین طایفه در عالم خود شاهانند
1 گر باده غم نصیب ما زین خم بود در خنده بیباکی ما غم گم بود
2 ممنون عطای کس نگشتیم، جز این کاین خنده ما ز کیسه مردم بود
1 گر قبله دل، نه کوی آن شاه بود کی سجده تو قبول درگاه بود؟
2 تکبیر نماز اهل عرفان اینجا تکبیر فنای ما سوی الله بود!
1 از خوی درشت، دوست نایاب شود دشمن بملایمت ز احباب شود
2 نرمیست که نرم میکند سختان را آخر در آب کوزه، یخ آب شود
1 تا از دم گرمی سخنی سر نشود دل از ایمان ترا منور نشود
2 ایمان اخگر، دل سیاه انگشت است بی دم انگشت هرگز اخگر نشود!
1 با خلق الفت، دماغ سازی خواهد روی دل میهمان نوازی خواهد
2 چون مردم چشم، دید و وادید کسان پیوسته در خانه بازی خواهد
1 هر کس که در این زمانه عزت جوید باید که ره دروغگویی پوید
2 عینک ز آن رو دو چشم مردم شده است کز نیک و بند آنچه بیند افزون گوید
1 زاد ره مرگ، گریه و آه ببر از بیم گناه، روی چون کاه ببر
2 ره خود نبری بطاعت حق واعظ باری بگناه خویشتن راه ببر
1 از کار جهان، بترک و تجرید گذر از مطلب روزگار نومید گذر
2 چون سایه دیوار خرابیست جهان زین سایه دیوار چو خورشید گذر